گام های کودکانه

گام های کودکانه

گام های کودکانه

مهارت یافتن و استادی مکانی رفیع و بلندمرتبه نیست که فقط تعدادی نخبه در آن جا ساکن شوند. پیگیری هرگونه هدف یا رویا یک سفر از رشد، یادگیری و بهبود به طور پیوسته است. مهارت یافتن و استادی یک مقام بلندمرتبه نیست که در انتهای مسیر قرار داشته باشد، بلکه یک حالت ذهنی است که در همان آغاز مسیر وجود دارد. همان قدم گذاشتن در مسیر است.

برای ورود به عرصه مهارت یافتن و استادی نیازی نیست که با توانایی هاس استثنایی متولد شده باشید. این عرصه برای افراد فوق العاده بااستعداد نگه داشته نشده است؛ حتی نیازی نیست که تلاشتان را زودتر از دیگران شروع کرده باشید. سفر موفقیت روی منحنی برتری خفیف در دسترس همه کسانی است که بخواهند در مسیر پیشرفت حرکت کنند و در آن باقی بمانند، اما فقط با غوطه در فرآیند پیشرفت هر روزه است که مسیر موفقیت را یاد می گیرید.

این گونه است که مهارت و اطلاعات با تکه تکه انجام دادن کار به دست می آید.

فقط باید اولین گام را بردارید. همه افرادی که در اطرافتان به این سو و آن سو می روند، قدم به قدم پیش می روند. شما گام برداشتن آن ها را می بینید؛ پای راست، پای چپ، پای راست، پای چپ، ... به همین شکل، شما هم امتحان کنید.

آنها این کار را روزها و روزها انجام می دهند، شما هم انجام داده اید و همچنان انجام می دهید.

همانند آغازین روزهای کودکی تان که در ابتدای راه رفتن با دست گرفتن به میز و صندلی و با گرفتن انگشتان والدین، سرانجام اولین دوگام متوالی را برداشتید و بعد سه گام، چهارگام و بعد از مدتی کاملا به تنهایی و با تشویق های خانواده تان آن گام های کودکانه مطمئن و بدون لرزش را بر میدارید و راه می روید. 

در فرایند یادگیری راه رفتن ها، بیشتر وقت شما صرف زمین خوردن شد یا راه رفتن؟

قطعا به مراتب بیشتر از این که موفق شده باشید که راه رفته باشید، شکست خورده اید. این موضوع اصلا مهم نبود زیرا شما در مسیر مهارت یافتن و استادی بودید.

آیا اصلا به فکر تسلیم شدن افتاده بودید؟ آیا اصلا به خودتان گفته بودید:" میدانی، به نظر می رسد که من بدرد راه رفتن نمی خورم. خب، به نظرم باید بقیه سالهای عمرم را سینه خیز بروم. آن قدرها هم بد نیست. اگر لحظه ای مکث کنی و به آن فکر کنی، آن قدرها هم سخت نیست که سینه خیز ادامه مسیر بدهی؛ کم کم عادت می کنی، پس سخت نگیر از تلاش دست بردار و سینه خیز برو و... " . 

البته که چنین چیزی را به خودتان نگفتید، شما در مسیر استادی راه رفتن بودید. شما تقریبا استاد شده بودید. حالا موضوع فقط این بود که مهارت های راه رفتنتان بهتر شوند.

دائما افتادن و زمین خوردن واقعا دردناک است. در آن لحظه در وضعیت بامزه ای مانند لاک پشتی که به پشت افتاده به نظر می رسیدید. در هر صورت شما این کار ار انجام دادید و چرا که افراد موفق کارهایی انجام می دهند که افراد ناموفق تمایلی به انجام آنها ندارند. جالبتر اینکه همهکودکان موفق می شوند. در کودکی هه ما در کارهایی که انجام می دهیم استادیم. چرا که آفرینش ما به این صورت است.

گاهی در طول مسیر زندگی ما ایمان خود را از دست می دهیم و به جای رفتن به دنبال آنچه واقعا می خواهیم و سزاوارش هستیم؛ سینه خیز می رویم. هم آن هدف را رها می کنیم. ما این حقیقت را فراموش کردهایم که اقدامات منظم ساده و کوچک که در طول زمان بارها و بارها تکرار می شوند، بزرگ ترین کوه ها را به حرکت در می آورند. ما آنچه درباره ی رشد می دانیم را رها کردیم و از مسیر استادی خارج شده ایم. 

اینجاست که این رهاسازی هدف برای ما خطرناک است. زیرا به چیزی کمتر از لیاقت خود قانع می شویم. دست کشیدن از قدرت گام های کودکانه و پذیرش شکست خیلی زود به عادت تبدیل می شود.

اولین باری که دست از کاری می کشیم دردناک است. بار دوم، هنوز هم دردناک است. اما حس آشنایی به آن داریم و در آن آشنایی، کمی راحتی نهفته است. این آرامش شبیه مرگ خاموش یا مونوکسید کربن است. به طوری که هر چه در آن فرو برویم، پذیرش آن راحت تر می شود و هشیاری لازم برای کسب دستاوردهای حقیقی بیشتر از دست می رود و از موفقیت دورتر می شوید. این برتری خفیف است که علیه ما عمل می کند.

قبل از اینکه متوجه شوید چه اتفاقی افتاده است، به جمع 95 درصدی افرادی که زندگی ای سخت و دشوار دارند وارد شده اید.

در کتاب بیندیشید و ثروتمند شوید از ناپلئون هیل نقل شده که : هر انسانی برای پیروز شدن باید برای دستیابی به آن اشتیاقی سوزان داشته باشد. داشتن آرزو شیرین است؛ 

خواستن دو تفسیر دارد: 

یک_ به معنای اینکه شما آرزوی چیزی را دارید

دو_ شما نیازمند و البته فاقد چیزی هستید.

رسیدن به رویاها می توانند دردناک باشند. فکر کنیدبه اینکه چه آرزویی دارید ولی در حال حاضر به اندازه ی آرزومندی اش به آن نیاز ندارید. اینجاست که می طلبد که درباره ی چیزهایی که ندارید کاملا آگاهی پیدا کنید، با چشم هایی باز و واقع بین به واقعیتی که دارید خیره شوید و خود را فریب ندهید. اینجاست که باید مشتاقانه ترین رویاهایتان را با صدای بلند بیان کنید، بدانید که این کار می تواند افراد پیرامونتان را ناراحت کند.

بزرگ ترین آرزویتان را به پنج نفر از صمیمی ترین و نزدیکترین دوستانتان بگویید و ببینید که چند نفر از آن ها ناراحت می شوند؛ چرا که آرزوهای شما آنان را به یاد آرزوهایی که دارند، متوجه می کند.

به همین دلیل وقتی اهدافتان ار برنامه ریزی می کنید و چشم اندازی برای آن در نظر می گیرید، حواستان باشد که آن را با چه کسانی در میان می گذارید. چرا که غالب افراد تمایل دارند که شما را از اهدافتان دلسرد کنند. این کار آن ها از روی کینه توزی نیست، فقط نوعی دفاع شخصی است و صحبت درباره چشم اندازهای شما آن ها را به یاد چشم اندازی می اندازد که از دست داده اند.

این درد خواستن و اشتیاق سوزانی که برای دستیابی به آنچه نیازمند آن هستید، یکی از بزرگ ترین همراهان شماست و نیرویی که می توانید با مهار آن به هر آنچه می خواهید دست بیابید. 

نقش من اینست که تلاش کنم تا فاصله ی بین نقطه ای که هستم را با نقطه ای که می خواهم به آن دست بیابم را کاهش دهم.

بیشتر مردم وقتی با مشکلات و مسائلی مواجه می شوند که بزرگ تر یا متفاوت تر از چیزهایی است که تاکنون با آن ها سروکار داشته اند، فورا احساس شکست می کنند و دست از تلاش بر می دارند. بسیاری از مردم این گونه اند که مشکلات بزرگ تر و متفاوت تر را بد و منفی می بینند و زندگی هایشان را با منفی گرایی آلوده می کنند. چیزی که آن ها درک نمی کنند این فلسفه است که: اندازه مشکلات اندازه شخص را تعیین می کند.

چیزی که بسیاری از مردم به آن می گویند:" مشکل"؛ در واقع یک فاصله و شکاف بین نقطه الف و ب است که باید بین آن دو پل زد.

گام اول برای رفع این " مشکل" این است که نقطه الف را به ب نزدیکتر کنیم و گام دوم اینکه اجازه بدهیم که آهنربای تصوراتمان، ما را به سمت خودش و به سمت آینده بکشد.

افرادی که رویاهای واضح و روشنی دارند، با چنان نیرویی به سمت آن جذب می شوند که غیرقابل توقف است؛ افرادی مانند" مارتین لوتر کینگ، گاندی و...  . هیچ سحر و جادویی در کار نیست. این قدرت رویاهاست  که این افراد را به این نقاط برتر کشیده است.

چشم اندازی که هر یک از این افراد داشته اند؛ نیروی مغناطیسی را به وجود آورد که هیچ نیروی مخالف و متضادی نتوانست مانع آن ها شود. چنانچه شما دست از رویاپردازی بردارید و رویاها و آرمان ها را کنار بگذارید و نقطه ب را کلا کنار بگذارید همانند 95 درصد جامعه که این روال را در پیش می گیرند. زمانی که سفر دردناک است، آسانی انجام ندادن آن می تواند بسیار جذاب تر از آسانی انجام دادن آن باشد.

اما به یاد داشته باشید که شما باید یکی از این دو مسیر را انتخاب کنید و نمی توانید ساکن بایستید؛ چرا که جهان خمیده است و همه چیز در حال تغییر است. فقط دو امکان وجود دارد:

- یا آنجایی که هستید را رها می کنید و به جای بهتری می روید.

- یا به وضعیت ناگواری که دارید می چسبید و  از تغییر امتناع می کنید.

این را بدانید که همیشه روح خواهان وضعیت بهتر است و البته که ما را رهنمون خواهد کرد.

قانون 150


ارسال نظر

نام (اختیاری)

ایمیل (ضروری)

نظر