رشد فردی
رشد فردی موضوعی است که من دائم با آن دست و پنجه نرم می کنم. می دانم که چیزی در زندگی من وجود دارد که اشتباه است و من باید تلاش خودم را به کار بگیرم و آن را تغییر بدهم. اما گاهی در مقابل این تغییرکردن ها مقاومت می کنم و درد تکرار سختی ها را به جان می خرم، اما حاضر نیستم که برای رشد خودم تلاشی کنم.
باید این را بدانیم که این تحمل سنگینی دردهایمان تاریخ انقضا دارد. ما باید این را بدانیم که تا ابد نمی توانیم این سنگینی را به دوش بکشیم و در نقطه ای از زندگی به این دردها معنا ببخشیم و آن ها را بر زمین بگذاریم؛ چرا که اگر ما آن را زمین نگذاریم حتما ما را زمین خواهد زد.
اما چاره کار؟!
چاره کار جایی است که ما با خودمان روبرو شویم. ما باید سفر خود را آغاز کنیم. در این سفر باید بخش های درونی وجود خودمان را ببینیم و به سمت معنی دادن آن ها پیش برویم. اینجا نقطه ای است که ما با حقایق روبرو می شویم، این جا جایی است که می دانیم که چه چیزی اشتباه است و چه چیزی نیازمند تغییر است. ما باید اجازه بدهیم که ذهنمان به هر سمتی که می خواهد برود.
بیشتر این کشش ذهنی به دلیل وجود ترس های درونی ماست. ما همواره با حجمی از این ترس ها مواجهیم و آن را به دیگران منتقل می کنیم.
اینجا به دلیل اینکه دلیل درستی برای توجیه ترس هایمان و رفع آنها نداریم آنها را پنهان می کنیم.
اگر ما عمیقا به وجود این مسائل باور داشته باشیم می تواند مانع بزرگی سر راه زندگی ما ایجاد کند؛ به این ترتیب ما خودمان را محدود می کنیم. هرچند که بروزات رفتاری ما در محیط های اجتماعی ظاهرا قدرتمند به نظر برسد و ما را به چشم یک انسان قوی و فوق العاده بنگرند؛ ما می دانیم که واقعا قوی نیستیم.
حال اگر ما به این رفتارها ادامه دهیم؛ از درون پیر خواهیم شد و وقتی به خودمان بیاییم جایی است که یا سقوط کرده ایم و یا در حال سقوط هستیم.
اینکه ما ترس هایی داریم اما انها را پنهان می کنیم و خود را قدرتمند نشان بدهیم؛ این نشان از سایه های درونی ماست.
اما جای هیچگونه نگرانی نیست؛ چرا که سایه ها همیشه نشانه های تاریکی نیستند؛ گاهی پشت هر سایه ای، اسراری از موفقیت، روشنایی و عشق وجود دارد.
ما باید این حجابها را کنار بزنیم و به سمت آنچیزی که فکر می کنیم تاریک است، حرکت کنیم.
ما باید بدانیم که سایه ها همان آموزگاران حقیقی ما هستند و در حکم نشانه هایی هستند که راه ها را به ما نشان می دهند. اینجاست که ما یاد می گیریم که اشتباهاتی را تجربه کنیم و در پی آن تجربیاتی را به دست بیاوریم. جمله معروف اینکه " املای نوشته نشده غلط ندارد؛ تا ما املایی ننویسیم متوجه نمی شویم که اشتباه نوشتیم و به فکر بهبود خود هم اقدام نخواهیم کرد".
اینجا انجام کارها و پیش رفتن ها هما آزادی روحی ما را به دنبال خواهد داشت؛ هر چند که کارهایی که انجام می دهیم صد در صد درست نبوده باشند.
هر انسانی زمانی که متولد می شود ذهنی پاک و پاکیزه از هر نوع آلودگی و منفی گرایی دارد؛ اینجاست که محدودیتی برای خود قائل نیستیم و پیش می رویم و وقتی کودکان را در سنین پایین مورد مطالعه قرار دهیم می بینیم که او قادر به انجام هر کاری است و برای خود حد و مرزی قائل نیست و هیچگاه به این فکر نمی کند که من نمی توانم هیچگاه راه بروم؛ تمام تلاش خود را به کار می گیرد ابتدا با حرکات ابتدایی سینه خیز، چهار دست و پا و سپس به کمک بزرگترهای خود اولین قدم های زندگی خود را بر میدارد؛ او مدام در حال تجربه کردن هاست و هیچ ترسی از قدم برداشتن ها ندارد؛ اما به مرور تحت تاثیر شرایط خانواده و محیط اجتماعی دامنه ی فعالیت هایش محدود و محدودتر می شود؛ البته که همه این ایجاد محدودیت ها غیرعمدی است.
اما ما به مرور زمان با این محدودیت ها که غالب آن ها خیرخواهانه و از روی محبت است؛ از سمت جهان به سمت ما هجوم می آورد و ما با خود مانوس می کند و ما به مرور آن دسته از فعالیت های ذاتی خود را که غالبا مفیدند و لازمه ی رشد اجتماعی و پویایی ما در دنیاست را بد می پنداریم و در گوشه ای از ذهن ناخوداگاه خود آنها را پنهان می کنیم و همین پنهان کاری ها سایه ها را ایجاد می کند.
اما به راستی خوب و بد چه معنایی دارد و چه کسانی این خوب ها و بدها را برای ما مشخص می کنند؟
باید این نکته را یاداور شوم که همه ما هم ویژگی های خوب داریم و هم صفات بد و به دلیل اینکه با آنها مواجه نشده ایم؛ فکر می کنیم که خوب مطلق هستند و دیگران چون بد هستند دائم ما را مورد آزار و اذیت قرار می دهند.
بخش مهمی از شکست های ما در زندگی به خاطر انکار های ما اتفاق می افتند، به این دلیل که حاضر به پذیرش آنها نیستیم؛ چرا که اینگونه تصور می کنیم که اگر به آنها پذیرش بدهیم؛ دیگران ما را طرد خواهند کرد و ما انها را در صندوقچه سایه ها پنهان می کنیم و خود را آنگونه که نیستیم به دیگران نشان می دهیم به امید اینکه مورد پذیرش قرار بگیریم؛ اما اتفاقی که برای ما می افتد اینست که اتفاقا دیگران ما را طرد می کنند.
سایه ها پنهان نمی شوند برعکس آنها خیلی قدرتمند هستند؛ به طوری که می توانند در یک انسان همه این صفات را پنهان کنند و او را عذاب بدهند. ما همواره بر این تصور هستیم که هر آنچیزی که در درون ماست مثبت است و هیچ نقطه ی منفی و سیاهی در درون ما وجود ندارد همین انکار صفات باعث می شود که کم کم قوت بگیرند و بالاخره در جایی در جاده ی زندگی در یک مسیر و در قلب بحران، سایه هایی که ما سال ها پیش آنها را در خود پنهان کرده ایم؛ ناگهان به شکل غیرمنتظره و ویرانگری خود را بروز دهند.
گاهی ما بر حسب عادت این شکل زندگی را برای خود انتخاب می کنیم و همواره نسبت به تغییرات موثر و مفید زندگی خود مقاومت می کنیم و دچار ترس می شویم؛ چرا که ورود ما به دنیای سایه های ما ما را با حجم عظیمی از چیزی مواجه می کند که قبلا نسبت به وجود ان در روان خود آگاهی نداشتیم. نکته دیگر اینکه ذهن ما با ویژگی غالب خود که بقا است در تلاش است تا موانعی را در برابر ایجاد تغییرات در ما ایجاد کند و ما را از ادامه راه بازدارد.
سایه ها غیرقابل انکارند حتی زمانی که ما سعی بر نادیده گرفتن آنها داشته باشیم. زمانی که نادیده بگیریم با شکل بزرگتری از انها مواجه خواهیم شد.
زمانی که ما احساس خوبی از خود و دنیای خود نداریم؛ این نقطه زمانی است که نشان می دهد که زمان تغییر ها و رشد فردی فرا رسیده است. موفقیت ما و بهبود ما در دیدن همین سایه هاست.
ما اگر بتوانیم به دنبال منبع ترس ها، خشم ها و ناراحتی های خود باشیم شجاعت را خواهیم یافت.
کتاب نیمه تاریک وجود یکی از منابع اطلاعاتی است که با مطالعه ان می توانیم با دیدن لایه های درونی روانی خود دنیای خود را بهبود دهیم.