شکل گیری عادت ها
وقتی امروز صبح از خواب بیدار شدید، اول از همه چه کاری کردید؟ آیا ایمیل تان را چک کردید؟ آیا از آشپزخانه دونات برداشتید؟ آیا دندان هایتان را مسواک کردید؟ اول بندهای کفش راست تان را بستید یا چپ؟ در حالی که از در خانه بیرون می رفتید به بچه های خود چه گفتید؟ از چه راهی به سمت محل کارتان رانندگی کردید؟ وقتی به میز کارتان رسیدید، به ایمیل هایتان رسیدگی کردید، با یک همکار گپ زدید یا بلافاصله یادداشت برداری کردید؟... .
ویلیام جیمز در سال 1892 نوشت: " تمام زندگی ما، تا به الان که فرم مشخصی گرفته است، مجموعه ای از عادت هاست". ممکن است اینطور به نظر برسد که بیشتر انتخاب هایی که ما هر روز می کنیم، محصول تصمیم گیری های ما که کاملا با دقت انجام شده هستند، ولی این واقعیت ندارد. آن ها عادت هستند. اگر چه عادتی به خودی خود کوچک به نظر می رسد،در طی زمان غذاهایی که سفارش می دهیم، چیزی که هر شب به بچه هایمان می گوییم، اینکه پول خرج می کنیم یا پس انداز، هر چند وقت یکبار ورزش می کنیم، چگونگی سازماندهی افکار و روتین های کاری مان تاثیر شگرفی بر روی سلامتی، بهره وری، امنیت مالی و خوشحالی ما دارند.
در قسمت عمیق تر مغز و نزدیک تر به ساقه مغز- جایی که مغز و ستون فقرات به هم می رسند- ساختارهای قدیمی تر و ابتدایی تر قرار دارند. این قسمت ها رفتارهای خودکار ما نظیر نفس کشیدن و بلعیدن یا واکنش غیرمنتظره ای که وقتی کسی از پشت بوته ای جلوی ما می پرد بروز می دهیم را تنظیم می کنیم. به سمت مرکز جمجمه، توده ای بافت وجود دارد، شبیه چیزی که ممکن است داخل سر یک ماهی، خزنده یا یک پستاندار پیدا کنید. این همان گانگالیونهای پایه ای است، یک بخشی از سلول هاست که برای سال ها دانشمدان آن را به خوبی نمی شناختند، فقط گمان هایی برده بودند مبتنی بر این که این قسمت در بیماری هایی نظیر پارکینسون نقش دارد.
در اوایل دهه 1990 برای محققان این سوال پیش آمد که آیا ممکن است گانگالیون هایی پایه ای در عادت ها نیز نقش مهمی داشته باشد. آنها متوجه شدند که حیواناناتی که گانگالیون های پایه ای آنها صدمه دیده است، ناگهان در هنگام کارهایی نظیر یادگرفتن اینکه چگونه از میان مارپیچ ها بدوند و یا به خاطر آوردن اینکه چگونه ظروف غذا را باز کنند دچار مشکل می شوند. این محققان تصمیم گرفتند با به کارگیری فناوری های میکرو، آزمایش کنند و این فناوری به آنها این امکان را می داد تا با جزییات خیلی ظریفی مشاهده کنند که وقتی این موش ها بسیاری از این کارهای معمولی و روتین را انجام می دهند، چه اتفاقی در سرشان می افتد. در عمل جراحی، هر موش چیزی داشت که شبیه یک فرمان کوچک هواپیما بود و تعداد زیادی سیم ریز که در جمجمه اش قرار داده شده بود. سپس حیوان درون یک مارپیچ تی شکل(T) قرار داده می شد که در یک انتهای آن شکلات قرار داشت.
این مارپیچ طوری طراحی شده بود که هر موش پشت یک دیواره قرار می گرفت که وقتی صدای کلیک بلندی می آمد باز می شد. در ابتدا وقتی که موش صدای کلیک را می شنید و می دید که دیواره ناپدید شده است معمولا به سمت بالا و پایین آن راه را می گشت و گوشه ها را بو می کشید و به دیوارها ناخن می کشید. به نظر می رسید که بوی شکلات را می فهمد ولی نمی تواند بفهمد چگونه باید جای آن را پیدا کند. هنگامی که موش به بالای مارپیچ تی شکل می رسید، اغلب به سمت راست، دور از شکلات می رفت و سپس به سمت چپ می رفت و گاهی بدون هیچ دلیل مشخصی توقف می کرد. اکثر حیوانات بالاخره جایزه را پیدا می کردند، اما هیچ الگوی قابل تشخیصی در مسیرهای پرپیچ و خمی که آنها طی می کردند وجود نداشت. به نظر می رسید که هر موشی برای تفریح و بدون فکر کردن راه می رود.
دانشمندان آزمایش خود را دوباره و دوباره تکرار کردند و هر بار دقت می کردند که چگونه فعالیت مغزی هر موش هنگامی که از یک مسیر صدها بار عبور می کند عوض می شود. یک مجموعه تغییرات به آهستگی ظاهر شدند. موش ها کناری می ایستادند و بو می کشیدند و در جهت اشتباه ادامه مسیر می دادند. در عوض آنها در طول مارپیچ سریع تر و سریع تر حرکت می کردند و در مغزشان اتفاق غیرمنتظره ای رخ می داد. هنگامی که موشی یاد می گرفت چگونه در مارپیچ حرکت کند، فعالیت مغزی اش کاهش می یافت. هنگامی که مسیر برای موش ها مشخص تر می شد آنها کمتر و کمتر فکر می کردند.
اینطور به نظر می رسد که در چند نوبت اول که موش مسیر را کشف می کرد، مغزش مجبور بود با قدرت تمام کار کند تا تمام اطلاعات جدید را بفهمد. ولی بعد از چند رو دویدن در یک مسیر، موش نیازی به ناخن کشیدن به دیوار یا بو کشیدن هوا نمی دید و بنابرین فعالیت مغزی مرتبط با ناخن کشیدن یا بوییدن متوقف می شد. دیگر نیازی نداشت که انتخاب کند که به کدام جهت بپیچد و در نتیجه مراکز تصمیم گیری مغز از فعالیت باز می ایستادند. تنها کاری که موش می بایست انجام دهداین بود که سریع ترین مسیر رسیدن به شکلات را پیدا کند. در عرض یک هفته حتی ساختارهای مغزی مرتبط با حافظه از کار باز ایستادند. اینکه چگونه از داخل مارپیچ بدود به اندازه ای برای موش نهادینه شده بود که به ندرت لازم بود فکر کند.
ولی این نهادینه شدن- مستقیم بدو، به سمت چپ خم شوف شکلات را بخور- همانطور که آزمایش ها نشان می داد متکی به گانگالیون های پایه ای بودند. به نظر می رسید که این ساختار ریز قدیمی عصب شناختی، هنگامی که موش سریع تر و سریع تر می دود و مغزش کمتر و کمتر کار می کند، همه چیز را تنظیم می کند. گانگالیون های پایه ای برای یاداوری الگوها و عمل کردن بر طبق آنها مهم بودند. به عبارت دیگر،حتی هنگامی که بقیه مغز به خواب می رفت، گانگالیون های پایه ای عادت ها را ذخیره می کند.
در ابتدای امر تغییر عادت ها مغز موش به شدت فعالیت می کند. اما بعد از یک هفته، هنگامی که مسیر برای موش آشنا می شود و حرکت سریع تبدیل به یک عادت می شود، وقتی موش از مارپیچ عبور می کند، مغزش آرام می گیرد.
این فرایند- که در آن مغز ترتیبی از فعالیت ها را با یک روال خودکار انجام می دهد- به نام تکه تکه کردن شناخته می شود و زیربنای شکل گیری عادت ها است. اگر نگوییم صدها، تعداد زیادی از این تکه های رفتاری وجود دارند که ما هر روز به آنها نیاز داریم. بعضی از انها ساده هستند: شما قبل از اینکه مسواک را وارد دهانتان کنید، خمیر دندان را روی آن می گذارید، بعضی مثل لباس پوشیدن یا درست کردن ناهار بچه ها کمی پیچیده تر هستند.
بقیه آنقدر پیچیده هستند که واقعا فوق العاده و قابل توجه است که مقدار کوچکی از بافتی که میلیون ها سال پیش تکامل یافته است اصلا نمی تواند آنها را تبدیل به عادت کند. کار برگرداندن اتومبیل تان از راه ورودی را در نظر بگیرید( خارج کردن اتومبیل از پارکینگ). وقتی شما برای اولین بار یا گرفتید رانندگی کنید، برگرداندن اتومبیل از راه وردی مستلزم مقدار زیادی تمرکز بود و دلیل خوبی برای این امر وجود دارد: این کار شامل بازکردن گاراژ، بازکردن قفل در اتومبیل، تنظیم صندلی ها، قرار دادن کلید در استارت، چرخاندن آن، تکان دادن آینه های جانبی و آینه پشت و بررسی موانع سر راه، گذاشتن پایتان بر روی ترمز، عوض کردن دنده، برداشتن پایتان از روی ترمز، تخمین زدن فاصله بین گاراژ و خیابان ر حالی که مستقیم حرکت می کنید و بررسی اتومبیل هایی که در حال آمدن هستند، محاسبه اینکه چگونه تصاویر منعکس شده در آینه ها، فاصله واقعی بین سپر اتومبیل، سطل های زباله و حصارها را نشان می دهند و در حالی که فشار ملایمی به پدال گاز و ترمز وارد می کنید و به احتمال زیاد در همان زمان از مسافرتان خواهش می کنید که با رادیو ور نروید، می شود.