انتخاب ها و اعتماد به نفس

انتخاب ها و اعتماد به نفس

انتخاب ها و اعتماد به نفس

ما هر روزه با صدها امکان انتخاب روبه رو می شویم که این انتخاب ها هم می تواند باعث تقویت اعتماد به نفس و بالابردن ارزش ما شود و هم برباد دهنده بسیاری از خواست ها و رویاهایمان . 

ترس نابود کننده اعتماد به نفس و مانع بروز شجاعت در هنگام رویارویی با مشکلات است و باعث می شود نتوانیم انتخابی قدرتمند داشته باشیم.

انتخاب هایی که هماهنگ با خواسته ها و آرزوهای قلبی ماست. بسیاری از ما آنگاه که با موضوع تصمیم گیری درباره مسائل مالی، خانوادگی، جسمانی، کم یا زیادکردن وزن یا خودپنداره مان مواجه می شویم، احساس بی لیاقتی و عدم اعتماد به نفس در وجودمان رخنه می کند.

وقتی اعتماد به نفسمان را از دست بدهیم، احساس می کنیم لیاقت آنچه آرزویش را در سر می پرورانیم، نداریم. هنگامی که نیروی خود را نادیده بگیریم و قابلیت هایمان را حاشا کنیم،تسلیم عادات، ترس یا انگیزه های بیمارگونه و الگوهایی می شویم که از گذشته در ذهنمان می پروراندیم؛ جرات بیان حرف دل خود را نداریم و توان ایجاد تغییراتی را که می تواند آینده مان را بسازد، از دست می دهیم. وقتی احساس ضعف، عجز و درماندگی کنیم، نیروی لازم برای دفع افکار منفی و ناامید کننده را از دست می دهیم و ترس باعث می شود تا نتوانیم آن طور که دلمان می خواهد، زندگی کنیم. 

وقتی نیرویمان را نادیده بگیریم و منکر توانایی هایمان شویم، آن وقت تسلیم عادات رفتاری، ترس، انگیزه ای بیمارگونه و الگوهای از پیش تعیین شده مان می شویم و طوری رفتار می کنیم که انگار واقعا سست و عاجزیم.

البته ممکن است این چرخه منفی در تمام زمینه های زندگی مان رخ ندهد، ممکن است در زندگی شغلی یا روابط اجتماعی مان انسانی موفق باشیم. اما برای بسیاری از ما زمینه هایی وجود دارد که تسلط کمتری بر شرایط آن داریم و آنقدر ترس در دلمان هست که نتوانیم سدها را فرو بریزیم و به آنچه در رویاهایمان می پرورانیم، دست یابیم. هر وقت تصمیم هایی براساس ترس بگیریم به باورهایی چسبیده ایم که بسیاری اوقات بی ارزش اند؛ افکاری را در سر می پرورانیم که حقیقت ندارند و خیال می کنیم آنقدر قوی نیستیم که بتوانیم اختیار زندگی، افکار، باورها، انتخاب ها و مهمتر از همه، آینده مان را در دست داشته باشیم.

وقتی تصمیم گیری مان براساس ترس باشد، به ذهنمان یاد می دهیم که باور کند ما موجودی عاجز، ناامید و ضعیف هستیم( سه احساسی که از ما قربانی می سازد.

حالا آنچه را که برای دستیابی به اعتماد به نفس، استفاده از تمام توانایی و نیرویمان برای ایستادن در برابر ناملایمات ورسیدن به خوباوری نیاز داریم، چیست؟

باید اعتماد به نفسمان را از نو بسازیم. باید عزت نفس خود را بهبود دهیم و یاد بگیریم که به خودمان احترام بگذاریم. لازم است بیاموزیم که واقعیت وجودی خود و تمام کاستی هایمان را دوست داشته باشیم و به وجودمان با تمام ضعف ها، ترس ها و دودلی هایی کهداریم، عشق بورزیم.

همچنین بیشتر از اینکه لازم است بیاموزیم خودمان را دوست داشته باشیم، باید این عشق را وسیله بدانیم. باید سرباز عشق شویم. باید یاد بگیریم که برای خودمان و آنچه هستیم یا می خواهیم بشویم، بجنگیم. 

لازم است بیاموزیم که به جای قربانی بودن، جنگجو باشیم و به جای تابع محض، رزمنده ای استوار.

شاید بپرسید چرا رزمنده؟ زیرا زندگی و اعمال رزمنده کاملا براساس نیرو، تعهد و تلاش برای رسیدن به کمال است. وجود رزمنده، سرشار از شجاعت و شهامت است و بنابرین می تواند با هر سختی و مشقتی روبه رو شود و درد این رویارویی، همه الگوهای گذشته را زیرپا بگذارد. 

جنگجو از حالتی تهاجمی در برابر معارضان و متجاوزان به حریم خود سود می بردد و از این رویارویی، کوچک ترین هراسی به دل راه نمی دهد.

چرا ما، به عنوان زن، از طبیعت پرخاشگر و سلطه جویمان روی برمی گردانیم؟ مدت هاست که زن ها از این احساس بنیادی و طبیعی خود دور مانده اند. به جای قدرت، ضعف را برگزیده ایم و به جای خود، دیگران را انتخاب کرده ایم. چرا؟

چون به این باور رسیده ایم که استفاده از نیروی پرخاشگری و سلطه جویی کاری اشتباه و غیرقابل پذیرش است و رفتاری توجبه ناپذیر به حساب می آید و هیچ کس آن را نمی پذیرد. اما شاید این رفتار در گذشته رفتاری اشتباه بود. شاید خود ما هم یکی از کسانی باشیم که پرخاشگری و سلطه جویی دیگران ناراحتمان می کند. علتش اینست که از این خصلت باید در جای درست و شرایط صحیح استفاده کرد.

البته که باید اضافه کنم که این پرخاشگری و سلطه جویی به معنای دعواکردن ها و بداخلاقی کردن و نظیر این کارها نیست که موجب آزار و اذیت دیگران را سبب شود؛ نه. 

همچنین از آن نوع ضربه هایی نیست که جنگجو برای نابودی دشمن در جنگ از آن استفاده می کند. فقط نوعی احساس تهاچمی و سلطه طلبانه مثبت نسبت به حقوق خودش می باشد؛ که به طور طبیعی و ذاتی خداوند در ذات زن به امانت گذاشته است.

همه ما با بخشی مصمم، مهاجم و پرخاشگر در وجودمان متولد شده ایم، با نیرویی درونی که سبب می شود برای حمایت از فرزندان و دفاع از خانواده مان بجنگیم. این بخش می تواند سالم ترین بخش وجودی زن باشد؛ که برای مهیا کردن زندگی بهتر به او داده شده است.

بسیاری اوقات، ما با افکاری تیره و تار، دروغ ها، سوء تعبیرها و آنچه باعث شرمندگی مان می شود، می جنگیم. بسیار پیش می اید که باید شهامت گفتن" دیگر کافی است" را داشته باشیم. لازم است شجاعت گفتن" دیگر حاضر نیستم به حرف هایت گوش کنم" یا " این واقعیت ندارد" را پیدا کنیم.

باید مانند جنگجو در برابر ظلم ها بایستیم و اگر دلمان می خواهد به آرزوهایمان دست یابیم، چاره ای جز رویایی با انچه به ما احساس عجز و ضعف می دهد و سبب می شود که توان تغییر دادن را نداشته باشیم،نداریم.

جنگیدن چه برای بقای زندگی و حفظ خانواده و چه برای کاهش وزن، به شهامت نیاز دارد. 

ما باید حتی برای انهایی که دوستشان داریم هم حدو حدود تعیین کنیم و زمان هایی به آنها نه بگوییم و اجازه ندهیم که بیش از این به حریم ما تجاوز کنند.

 

 

 

 


ارسال نظر

نام (اختیاری)

ایمیل (ضروری)

نظر