اتوبوس روح
بارها و بارها پیش آمده است که گمان می کنیم که آنقدرها که فکر می کنیم خوشبخت نیستیم. معتقد هستیم که آنها در خانواده خوبی به دنیا آمده اند و اگر وضعیت من ناخوشایند است به خاطر خانواده ای است که در آن بزرگ شده ام.
گفت و گوی روزانه ما با خودمان در مورد " فقط اگر" ها بسیار است. به خودمان می گوییم که فقط اگر در خانواده بهتری به دنیا آمده بودیم، فقط اگر در اروپا بودیم، فقط اگر یک کمد از لباس های گران قیمت داشتیم و .... حتما اوضاع ما فرق می کرد. حتی یک درصد باور نداریم که ممکن است مشکلات ما ارتباطی به دنیای بیرون نداشته باشد.
در دنیایی که ما در آن زندگی می کنیم به ما می گوید که باید دائما بهترین نسخه خودمان را نشان دهیم تا بهترین های این دنیا برای ما اتفاق بیفتد. وقتی با مسیر خواسته های آموزش های بیرونی جلو می رویم، می فهمیم که نه تنها هیچ بهترینی در وجودمان نیست بلکه سرشار از عیب و ایراد هم هستیم.
کمی به اطرافمان که دقت کنیم متوجه می شویم که انسان های خوب شاید مهربان و از خود گذشته باشند، اما خودشان را فراموش کرده اند. مانند ربات ها با برنامه ریزی های دیگران زندگی می کنند و نفس می کشند. نه جسمی برایشان باقی مانده که بخواهند از آن مراقبت کنند و نه روحی دارند که آن را پرورش دهند. ر واقع فقط زنده هستند ولی زندگی نمی کنند. آیا خوب بودن به این معنی است؟
در حقیقت اینگونه نیست. گاهی باید تمام خودمان را اولویت زندگی در نظر بگیریم و از اینکه همیشه نفر دوم باشیم، دست بکشیم. آغوش مان را برای خودمان باز کنیم و خوبی ها و بدی های درونی مان را بپذیریم.
اصلا چه اشکالی دارد که گاهی کامل نباشیم و اشتباه کنیم؟ چه ایرادی دارد که بترسیم؟
مشکل بزرگ سرکوب همه این احساسات است. اگر بتوانیم به دنبال منبع ترس ها، خشم ها و ناراحتی های خود باشیم شجاعت را پیدا می کنیم.
این ناراحتی ها به دلیل وجود سایه های ما هستند در ادامه تمرینی آورده شده که بتوانیم با رسیدن به آرامش، به دیوار سایه های درونی خود هم نزدیک شویم.
تمرینی پیشنهادی:
در یک مکان خلوت و آرام بنشینیم، یک موسیقی ملایم پخش کنیم. هر زمانی که اماده شدیم، پنج بار نفس عمیق بکشیم و با دم و بازدم مرتب، ذهن خود را آرام کنیم.
برای اینکه بتوانیم به اعماق تاریکی های روان خود برویم، در ذهن خودمان یک آسانسور را تصور کنیم که با زدن دکمه آن با سرعتی باور نکردنی به اعماق روح خود می رویم یعنی همان نقطه تاریک وجودمان.
حالا برخلاق انتظار وارد باغی نورانی و زیبا خواهیم شد. البته می توانیم آن را طوری که دوست داریم؛ تجسم کنیم. در این باغ یک مکان مراقبه برای خود در نظر بگیریم. در همین بین که در حال کشف تجربیات هستیم، باز هم نفس عمیق بکشیم.
از خودمان چندین سوال بپرسیم و تمام سعی خود را به کار بگیریم که با صدای درونی به آن ها پاسخ دهیم. حالا هر پاسخی که به سوالات دادیم را در دفترچه خود یادداشت کنیم. در واقع نباید نگران درست و یا اشتباه بودن پاسخ ها باشیم، فقط آن ها را بنویسیم.
به هر سوالی که جواب می دهیم، چشمان خود را ببندیم و دوباره به باغی که آن ار خلق کردیم، برویم. برای همه سوال ها همین روند را ادامه دهیم. فراموش نکنیم که نفس عمیق را فراموش نکنیم.
1- بزرگترین ترس زندگی ام چیست؟
2- در کدام قسمت زندگی ام نیاز دارم که تغییرات بزرگی ایجاد کنم؟
3- بعد از خواندن این مطلب چه چیزهایی می خواهم بدست بیاورم؟
4- چه رازی در درون من است که می ترسم دیگران آن را بفهمند؟
5- چه رازی در درون من است که می ترسم خودم در مورد آن بدانم؟
6- تا به امروز چه دروغ هایی در مورد خودم به خودم گفته ام؟
7- دروغهایی که تا به امروز به دیگران گفته ام کدام ها هستند؟
8- بزگترین مانع زندگی من برای دگرگونی من چیست؟
زمانی که پاسخ های خود را یادداشت کردیم؛ کمی در مورد تمام آنچیزهایی که نوشته ایم فکر کنیم. از خودمان به خاط شچاعتی که برای انجام این تمرین نشان دادیمف تشکر کنیم.
حالا یک فهرست از کلمات منفی درست کنیم و آن ها را بلند بخوانیم. دقت کنیم که کدامیک از ان ها برای ما بار عاطفی ایجاد می کند. اگر در مورد کلمه ای هیچ احساسی در ما ایجاد نشد؛ از ان عبور کنیم و به سراغ کلمه دیگر برویم.
کلماتی مانند: حریص، خشمگین، دروغگو، بدجنس، بدذات، حسود، فحاش، تندخو، عصبانی، چاق، شلخته و پر حرف و.... .
تعداد این لغات می تواند بی نهایت زیاد باشد و محدودیتی در انتخاب آن ها نیست.
اگر هر کدام از این کلمات در ما بار عاطفی ایجاد می کند؛ پس باید تغییری در خود ایجاد کنیم؛ چون رگه هایی از ان ویژگی در درون ما وجود دارد.
باید تمرینی برای خود درنظر بگیریم و آن تمرین به این ترتیب انجام می شود:
پنج مورد از تمام چیزهایی را که دوست نداریم دیگران در مورد ما بگویند را بر روی کاغذ بنویسیم و همچنین پنج مورد از مسائلی که دیگران در مورد ما می گویند و هیچ اهمیتی برای ما ندارد را هم بنویسیم. حالا نویت به این مساله می رسد که بررسی کنیم که کدام یک از ان موارد درست و کدام مورد آن نادرست است.
حتما در مورد موارد نوشته شده قضاوت می کنید و بخش مهمی را انکار خواهید کرد.
صفت های ناپسند، کلمات و ویژگی های منفی که همیشه ان را انکار می کنید را یادداشت کنید و در حالی که در مقابل اینه ایستاده اید؛ آن ها را بارها و بارها تکرار کنید تا احساس بدی که نسبت به این کلمات در شما وجود دارد؛ از بین برود.
اگر چنانچه نسبت به صفاتی که به خود نسبت می دهید؛ درمانده هستید، بهترین کار اینست که برای ان صفات و ویژگی ها نامه ای بنویسید و احساساتی را که نسبت به وجود آن ها در درون خود احساس می کنید را بیان کنید. می توانید متن آن را به این شکل بنویسید که " بدجنس، من از تو عصبانی هستم". با این تمرین تمام احساسات منفی خود را نسبت به این صفت از دست می دهید.
حال نوبت به ان است که دوباره به همان فهرستی که پیش از این یادداشت کرده اید؛ برگردید. دقت کنید که چند بار آن ها را از خود بروز داده اید. اگر هم موردی از آن را به یاد نمی آورید؛ صادقانه از خودتان بپرسید به عنوان نمونه در موقعیتی مانند عصبانیت چند درصد احتمال دارد که این صفات در شما بروز کند.
همین تمرین را برای تمام صفات دیگر بنویسید و پاسخ هایی که داده می شود را یادداشت کنید.
به مرور شرایطی ایجاد می شود که به راحتی می توانیم به یک ارامش درونی دست پیدا کنیم.
هر وقت احساس کردید که در آرامش قرار دارید، این تمرین را انجام دهید. چرا که پایه و اساس آن نیازمند آرامش ذهنی شما است. برای رسیدن به این وضعیت در مکانی آرام و ساکت بنشینید؛ شمعی روشن کنید، یک نفس عمیق بکشید و با پخش یک موسیقی ملایم خود را آرام کنید. یک اتوبوس را تصور کنید که در صندلی وسط آن نشسته اید.
همینطور که از منظره لذت می برید، شخصی که پشت سر شما نشسته روی شانه هایتان می زند و می گوید که همه ما مسافران این اتوبوس، لایه های درونی روان و روح تو هستیم.
شما هم چرخی می زنید تا با همه آشنا شوید. برخی خودشان را پنهان می کنند و برخی به استقبالتان می آیند. راننده در کنار بوستانی توقف می کند و همه پیاده می شوند. اگر شخصی در اتوبوس می خواهد دستان شما را بگیرد و همراهی تان کند، از او دوری نکنید، حتی اگر بعد منفی شما باشد.
با او حرف بزنید و از او بخواهید که نیت های خود را نشان دهد. در نهایت تجربه های خود را از یک گفت و گوی دوستانه با یکی از لایه های زیرین خود بنویسید. اگر هنوز نتوانستید که پاسخ مناسبی به دست آورید، نگران نباشید. یک روز دیگر که حالتان خوب بود باز با خودتان در اتوبوس قرار بگذارید و افراد بیشتری را ببینید.
تمرین دیگر برای تغییر باورهای درونی تان اینست که: محیط آرامی را برای خود انتخاب کنید. چشم های خود را ببندید و با نفس های عمیق به ذهنتان آرامش ببخشید.
وقتی شرایط بیرونی را تنظیم کردید، حالا به تجسم کردن بپردازید. تصور کنید که سوار بر آسانسور شده اید و تا طبقه هفتم پایین رفتید و وارد باغ مقدس خود شده اید.
بعد از دیدن زیبایی ها، از خودتان بپرسید که چه باورهایی زندگی شما را هدایت می کند؟ برای ان لیستی تهیه کنید. برای پاسخ دادن عجله نکنید، به خودتان فرصت دهید که پاسخ هایتان درست باشد.
تمام باورهایی که یادداشت کرده اید را مرور کنید و نامه ای در خطاب به آنها بنویسید به خاطر زحمت هایی که برای شما کشیده اند، از آنها تشکر کنید. از آنها اجازه بگیرید که باید باور جدیدی را به خانواده باورهای خودتان اضافه کنید و دیگر به آن ها نیازی ندارید.
حالا پس از نوشتن باورهای جدید برسی کنید و ببینید که کدام یک از آن کلمات را نمی تواندی قبول کنید؛ آن ها ار بنویسید.
بررسی کنید که چه حادثه ای باعث شده تا شما نسبت به این کلمات حالت تدافعی به خود بگیرید. برای حادثه مورد نظر تعابیر مثبت و منفی را به کار بگیرید. سعی کنید تعابیر منفی را کمرنگ کنید و نقاط قوت قضیه را بزرگ جلوه دهید.
گاهی اوقات این نپذیرفتن به دلیل این است که ما اشتباهی را مرتکب شده ایم، اگر ضعفی داریم یا گذشته تلخی را پشت سر گذاشته ایم، بهتر است که با خودمان آشتی گنیم. بپذیریم که همه انسان ها اشتباهاتی را مرتکب می شوند و این کار بخش وجودی و غیرقابل انکار انسان بودن ماست و نباید برای ان سختگیری زیادی داشته باشیم.
دنیا آینه شماست و درونیات شما دنیای بیرونی شما را شکل می دهد.
در آخر به این سوالها پاسخ دهید»
1- من چه داستانی برای کسی که در حال حاضر هستم، ساخته ام؟
2- چه دردهایی را در قلب خود نگه داشته ایم؟
3- چه کاری باید انجام دهیم تا بتوانم خودم و دیگران را ببخشم؟