تعیین مرزها
ناپدید شدن مرزها ویژگی دورانی است که ما فرسنگ ها از اصل خود دور شده ایم.
افراد فرع گرا تمایل دارند مرزها را قیدوبند یا محدودیت بدانند که مانع شکوفایی زندگی ان ها می شود. برای افراد فرع گرا، تعیین مرزها نشانه ضعف است. فکر می کنند اگر به اندازه کافی قوی باشند، به مرزها نیاز ندارند. آن ها می توانند با همه این موارد کنار بیایند. آنها می توانند همه کارها را انجام دهند؛ اما بدون محدودیت، در نهایت مرزها آن قدر باریک می شود که انجام هر کاری را عملا غیرممکن می سازد.
اما اصل گرایان، مرزها را قدرتمند می دانند. ان ها می دانند که مرزها از زمان آن ها در برابر به سرقت رفتن محافظت می کند و اغلب آن ها را از بار نه گفتن به کارهایی که اهداف دیگران را پیش می برد، رهایی می بخشد. اصل گرایان می دانند که مرزهای روشن به آنها این امکان را می دهد که به طور فعالان ه موانع و خواسته های دیگران را که باعث حواس پرتی آن ها از ضروریات اصلی می شود، حذف کنند.
نکاتی مهم را بررسی می کنیم.
* مشکل آنها، مشکل شما نیست
چالش تعیین مرزها مختص محل کار نیست. در زندگی شخصی ما نیز برخی از افراد هستند که به نظر می رسد زمانی که از ما می خواهند برایشان وقت بگداریم، هیچ محدودیتی نمی شناسند. چند بار احساس کرده اید که شنبه یا یکشنبه شما به خاطر کار دیگران دزدیده شده است؟ آیا در زندگی شخصی شما کسی وجود دارد که به نظر برسد که از خط قرمزتان عبور می کند؟
همه ما در زندگی خود افرادی را داریم که تمایل بیشتری برای مراقبت از ما نسبت به دیگران دارند. این ها افرادی هستند که مشکل خود را به مشکل ما تبدیل می کنند. آن ها ما را از هدفمان منحرف می کنند. آن ها فقط به برنامه های خود اهمیت می دهند و اگر ما به آن ها اجازه هیم. به جای اینکه با صرف زمان و انرژی خود به فعالیت هایی که برایمان ضروری است، با هدررفت آن برای فعالیت هایی که برای آن ها ضروری است، مانع از اثرگذاری حداکثری ما در هدفمان می شوند.
*مردم را از مشکلات خودشان بی نصیب نکنید
این جملات به این معنا نیست که از کمک کردن به مردم دست برداریم، مسلما نه. ما باید مردم را دوست بداریم و به آنها کمک کنیم و در زندگی آنان تغییر ایجاد کنیم؛ اما وقتی مردم مشکل خود را مشکل ما می دانند و ما به آن ها کمک نمی کنیم، آن ها را توانمند می کنیم. هنگامی که مشکل ان هارا حل می کنیم، تنها کاری که انجام می دهیم این است که توانایی آن ها را برای حل مشکلشان سلب می کنیم.
داستانی را از هنری کلود نقل می کنیم." یک بار والدین مردی 25 ساله به دیدن او آمدند. آن ها می خواستند که او پسرشان را " مداوا" کند. او از آن ها پرسید چرا بدون پسرشان آمده اند، آن ها گفتند:" خب، پسرمان فکر می کند مشکلی ندارد." پس از گوش دادن به داستان آن ها، هنری شگفت زده گفت:"من فکر می کنم پسرتان سالم است. او مشکلی ندارد... شما پول می دهید، ناراحت می شوید، نگران هستید، برنامه ریزی می کنیدف برای ادامه دادن او انرژی می گذارید. او مشکلی ندارد، زیرا شما مشکلش را از او گرفته اید."
کلود تشبیهی در این زمینه دارد. همسایه ای به نام بیل را تصور کنید که هیچ وقت چمنزار خود را آبیاری نمی کند؛ اما هر زمان که شما سیستم آبیاری خود را روشن می کنید، آب روی چمن های او پاشیده می شود. چمن شما خشک می شود و از بین می رود، اما بیل به چمن سبز خود نگاه می کند و با خودش فکر می کند:" حیاط من خوب است."
بنابرین همه می بازند: تلاش های شما بیهوده است و بیل هرگز عادت به آبیاری چمن خود را ندارد. راه حل چیست؟
کلود در جواب می گوید:" شما به حصار کشی نیاز دارید تا مشکلاتش را از حیاط خود به محل زندگی او، جایی که به آن تعلق دارد ببرید."
در دنیای کسب و کار مردم سعی می کنند از آبپاش های ما برای آبیاری چمن خود به طور مداوم استفاده کنند. این وضعیت ممکن است به شکل رییسی باشد که شما را در برنامه ای که برای پروژه مورد علاقه اش است قرار می دهد یا یک همکار که از شما برای گزارش یا ارائه یا پیشنهادی که هنوز خودش تمام وقتش را برای کامل کردن آن صرف نکرده است. باشد یا همکاری که شما را در راهرو نگه می دارد در حالی که جلسه مهمی دارید یا یک تماس ضروری دارید یا کارهای مهمی برای انجام دادن دارید و پرحرفی زیاد او آزرده خاطرتان می کند. شما باید حصار بکشید و حد و مرز تعیین کنید تا از مزاحمت های اطرافیان بکاهید.
* مرزها مرجع آزادی هستند
این حقیقت را می شود با داستان مدرسه ای که در کنار جاده ای شلوغ واقع شده است به زیبای به تصور کشید. در ابتدا بچه ها فقط در قسمت کوچکی از زمین بازی، در نزدیکی ساختمانی که بزرگ تر ها می توانستند مراقبشان باشند، بازی می کردند. سپس شخصی حصاری در اطاف زمین بازی کشید، حالا بجه ها می توانستند در هر جایی از زمین بازی، بازی کنند. ازادی آن ها در عمل بیش از دو برابر شد.
وقتی مرزهای مشخصی در زندگی خود تعیین نمی کنیم، ممکن است با محدودیت هایی که دیگران برای ما تعیین کرده اند، زندانی شویم. از سوی دیگر وقتی مرزهای مشخصی داریم، می توانیم از کل منطقه( یا از طیف وسیعی از گزینه ها) که آگاهانه بررسی کرده ایم، انتخاب کنیم.
*مزاحم هایتان را پیدا کنید
گاهی بسیاری از مدیران در بیان مرزهای خود ناتوانند. انها می داندد که برخی از این مرزها را دارند، اما نمی توانند آن ها ار با کلمات بیان کنند. واقعیت ساده این است که اگر نتوانید این مرزها را برای خود و دیگران بیان کنید، احتمالا نباید انتظار احترام یا درک آن از سمت دیگران را داشته باشید.
به فردی فکر کنید که اغلب شما را از ضروری ترین مسیرتان دور می کند. لیستی از عوامل مزاحم خود تهیه کنید.
یک تست سریع دیگر باری یافتن عوامل مزاحم شما این است که هر زمان که احساس کردید با درخواست کسی، حد و حدود مرزهایتان نقض می شود، یادداشتی بنویسید. لازم نیست آن قدر شدید باشد که متوجه ان شدید. حتی یک " نیشگون " کوچک که باعث شود حتی احساس کینه کنید سرنخی برای کشف مرزهای پنهان شماست.
*قراردادهای اجتماعی بسازید
دو دوست بودند که با هم همکار بودند و طرز تفکر آنها به پروژه های کاری شان کاملا متضاد بود. در نگاه اول همه فکر می کردند که بین این دو دوست همیشه دعواست، اما رابطه کاری انان کاملا هماهنگ بود. چرا؟ از آنجا که وقتی ما برای اولین بار همکار هم شده بودند، یک از دوستان حد و مرزی برای اولویت هایش و کار فوق العاده ای که داشت و خواسته و نخواسته هایش مشخص کرده بود. این دو دوست و همکار در ابتدا بر سر اینکه در مورد تحقق اهداف هماهنگ پیش بروند توافق کرده بوده بودند. اینجا بود که مرز بین دوستی و حدود و مرزها برایشان مشخص بود.
در ادامه بیشتر بخوانید