باورهای کانونی منفی
بیشتر مواقعی که در یکی از زمینه های زندگیمان با مانعی مواجهیم، به این دلیل است که از آن طریق بیشتر احساس ایمنی می کنیم.
شاید خوشبخت نباشیم، اما دست کم می دانیم که بدبختیم. بیشتر ترسی که از خلاقیت خویش داریم، ترس از ناشناخته است.
کاملا خلاق بودنم،
به چه معنا خواهد بود؟
برای خودم و دیگران چه پیامدی خواهد داشت؟
درباره انچه می تواند پیش آید، نظریات خوفناکی داریم. این یک تصمیم آگاهانه نیست. اغلب پاسخی ناهشیار به باورهای درونی شده منفی است. باید بکوشیم باورهای منفی خود را کشف کنیم و به دور افکنیم.
در ادامه به لیستی از باورهای منفی می پردازیم.
نمی توانم هنرمند موفق و بارور و خلاقی باشم چون:
1- همه از من منزجر خواهند شد.
2- موجب آزار دوستان و خانواده ام خواهم شد.
3- دوستان و خانواده ام مرا کنار خواهند گذاشت.
4- نمی توانم درست بنویسم.
5- فکرهای جالب توجهی ندارم.
6- مادرم یا پدرم ناراحت خواهد شد.
7- مجبور می شوم تنها بمانم.
8- به گرایشهایم پی خواهم برد.
9- دستم رو خواهد شد.
10- اگر کارم بد باشد و متوجه نشوم، احمق به نظر خواهم رسید.
11- انسانی خشمگین خواهم شد.
12- هرگز پول چندانی در بساط نخواهم داشت.
13- احساس بدی خواهم داشت.
14- فقط یک اثر خوب خواهم نوشت.
15- دیگر از من که گذشته است.
16- هنوز وقت زیادی دارم و فرصت بسیار است.
....
لزومی ندارد هیچ یک از باورهای کانونی منفی حقیقت داشته باشد.
این باورها از جانب والدین و اعتقادات و فرهنگ و دوستان هراسان ما به سراغمان می آیند. هر یک از این باورها نمایانگر نظریاتی است که درباره هنرمند بودن داریم. وقتی آن باورهای منفی را که از فرهنگ خویش کسب کرده ایم دریابیم.
شاید دریابیم همچنان سرسختانه با آن باورهای منفی بجا مانده ایم که از افراد خانواده یا آموزگاران یا دوستان خود ستانده ایم.
این باورها اغلب نامحسوس ترند؛ اما اگر با آنها مواجه نشویم همچنان در اعماق وجودمان بجا خواهند ماند. کارمان در اینجا این است که با آنها مواجه شویم.
باورهای منفی دقیقا: باورند، نه واقعیت. زمین هیچ گاه مسطح نبود، هر چند همه بر این باور بودند که مسطح است. شما نیز صرفا به علت این باور کاذب که خود را بی هوش یا احمق یا خودپرست و خودبین می پندارند، هیچ یک از آنها نیستند.
فقط ترسیده اید. باورهای کانونی منفی، شما را در حال ترس نگاه می دارد.
مساله این است که باورها کانونی منفی( خواه شخصی و خواه فرهنگی) همواره شاهرگ حیاتتان را نشانه می گیرد، بر هر نقطه اسیب پذیری که بتواند دست بگذارد، از جنسیت تان گرفته تا جاذبه و هوشمندی تان حمله می کند.
به بعضی از باورهای کانونی منفی و وجوه مثبت آنها اشاره می کنیم.
باورهای منفی وجوه مثبت
هنرمندان هستند: هنرمندان می توانند باشند:
مفلس دارا
غیرمسئول مسئول
منزوی صمیمی و اجتماعی
بی وفا وفادار
محتوم رهایی یافته
بدبخت خوشبخت
ذاتی و فطری کشف شده و پرورش یافته
برای مثال خانمی را تصور کنید که یک باور منفی دارد و آن را با باور مثبتی جایگزین می کند:
این جمله ی " هنرمندان بی وفا هستند." را با جملات زیر جایگزین کند.
- " اگر هنرمند باشم، هیچ مردی حاضر نمی شود با من ازدواج کند."
- " هنرمندان همواره مجرد می مانند."
این باور منفی که هنرمند خردسال درونتان آن را از مادر یا آموزگار ستانده است می تواند بر سر راه خلاقیت مانع ایجاد کند.
یا اگر مرد هنرمندی باشید شاید باور منفی تان این باشد که " هنرمندان مذکر که مرد به حساب نمی آیند." این باور که شاید آن را از آموزگاری ستانده باشید( یا شاید زیادی کتاب های معروف خوانده باشید) این هم می تواند در راه خلاقیتتان مانع ایجاد کند. زیرا طبیعی است که هیچ مردی نخواهد به بهای مرد به حساب نیامدن هنرمند بشود.
وقتی لایه های بیرونی باور یا باورهای منفی خود را کنار می زنیم، به یک باور منفی کانونی می رسیم. این باور کانونی منفی هر چه که باشد باید رویایی نیکو و محبوب را به جای ان بنشانیم.
مثلا اگر هنرمند بودن در نظرتان عالیتر از آن بنماید که در مورد خودتان مصداق یابد، بهایی بر آن خواهید نهاد که قادر به پرداخت آن نباشید. به این ترتیب، در انسداد خلاقیت خویش بجا می مانید.
بیشتر افرادی که خلاقیت آنها با مانع روبروست، ناآگاهانه از شیوه استدلالی " یا آن/ یا آن" سود می جویند. این شیوه استدلال میان خودشان و کارشان می ایستد. برای از میان برداشتن مانع باید دریابیم در کدام موارد این شیوه استدلال را به کار می بریم. مثلا شاد یگوییم:" یا باید با همسرم رابطه ی خوبی داشته باشم، یا هنرمند باشم." حال ان که ممکن است که هم هنرمند بود و هم با همسر خود رابطه ی خوبی داشت. کاملا ممکن است که هم هنرمند بنود و هم وضع مالی بسیار خوبی داشت.
این موانع نمی خواهند که شما آن ها را ببینید. تمام نقشه حمله اش این است که به طرزی غیرمنطقی، شما را از پیامد هولناکی بهراساند که حتی از بیان آن شرم دارید. که قطعا این ترس نادرست و نابجا می باشد.
در ادامه بیشتر بخوانید: