مبانی هنر های تجسمی
ایجاد آثار هنرهای تجسمی و درست درک کردن آن ها نیاز به یک شناخت اولیه از اصول و مبانی هنرهای تجسمی دارد.
به همین دلیل این مبانی را می توان به الفبا و قواعد درک زبان و ابداع در هنرهای تجسمی و بصری تعبیر کرد.
زندگی انسان براساس ارتباط هایش با جهان پیرامون و با همنوعانش شکل می گیرد. زبان وسیله ای ارتباطی بسیار مهمی برای انسان هاست اما فقط دانستن زبان و یا توانایی سخت گفتن برای ایجاد ارتباط میان آدم ها کافی نیست. بلکه برخورداری از قوه ی شنوایی و دانستن کلمات مشترک نیز لازم است. با این حال گاه دو یا چند نفر که از زبان مشترکی برخوردارند منظور یکدیگر را به درستی متوجه نمی شوند.
به همین دلیل شناختن زبان و قواعد آن و طرز به کار بردن صحیح کلمات نیاز به اموزش دارد. بر همین مبنا درست نوشتن و صحیح خواندن برای درک مفهوم یک اثر نوشتاری و انتقال صحیح معانی ان دارای اهمیتی ویژه است.
بنابرین برای درک درست یک نوشته شناختن قواعد و دستور زبان و معنی کلمات ضروری است.
با توجه به این مقدمه باید گفت درک درست یک اثر تجسی تا حدود زیادی بستگی به شاختن امکانات، مواد، ابزار و درک صحیح از عناصر هنر تجسمی دارد. معمولا برای اموختن زبان نوشتاری قواعد شناخته شده و دقیقی وجود دارد، اما زبان عناصر هنر تجسمی بسیار پیچیده تر و دشوارتر است.
در این میان چشم به عنوان عامل دیدن و نگاه کردن و انتقال درست اطلاعات بصری نقش اصلی را در فراگرفتن زبان هنر تجسمی دارد. زیرا دیدن، امکان تجربه ی مستقیم و بدون واسطه ی واقعیت و اشیای پیرامون را برای ما فراهم می کند. به همین دلیل ما معمولا به چشم هایمان بیش از سایر اعضا و اندام حسی خود برای فهمیدن واقعیت اطمینان داریم.
همچنان که در زندگی روزمره برای اطمینان پیدا کردن از صحت چیزی که می شنویم گفته می شود" تا ندیدی باور مکن" یا این که " شنیدن کی بود مانند دیدن؟"
احتمالا انسان در ابتدایی ترین علایم نوشتاری از تصاویر برای ایجاد ارتباط استفاده می کرده است. هم چنان که مصریان باستان از نوشته های تصویری ( خط هیروگلیف) برای بیان مقاصد خود بهره می بردند.
اهمیت دیدن به این دلیل است که ما معمولا تصاویر اشیا را نزدیک ترین و درست ترین نشانه برای درک خصوصیات آن ها می دانیم. به طوری که با دیدن تصویر یک شی می توانیم بفهمین که ویژگی ها و امکانات آن چیست؟ در حالی که با شنیدن نام اشیا و یا حتی توصیفی که از آن ها می شود نمی توان آن طور که باید به خصوصیات آن ها پی برد. همان طور که تصاویر روی دیوارهای غارها و روی ظروف و اشیایی که از روزگاران دور به جای مانده اند.
امروزه بعد از گذشت چندهزار سال اطلاعات با ارزش و مهمی را به ما منتقل می کنند، اما خطوط، نوشته ها و سایر علایم باقی مانده از دوره ی قدیم هرگز با چنین صراحتی با ما ارتباط برقرار نمی کنند و اطلاعات دوره ی خود را به راحتی به ما منتقل نمی کنند؛ بلکه فقط متخصصین و زبان شناسان خاصی می توانند آن ها را بخوانند.
آشنایی با هنرهای تجسمی تا اندازه ی زیادی می تواند در درک کردن درست جهان بصری موثر است. در دوره ی معاصر فراوانی رسانه های ارتباط بصری از قبیل کتاب های تصویری، تبلیغات، عکس، تلویزیون، سینما و رایانه زندگی روزمره ما را مشحون از تصاویر کرده است.
هر کدام از ما در ذهن خود تصوراتی داریم که تا وقتی به شکل بصری تجسم پیدا نکرده اند. دیگران از پی بردن به آن ها عاجز خواهند بود. در حالی که با تجسم بخشیدن به ان ها ارتباط ذهنی ما با مخاطبان شکل ملموسی پیدا می کند. تصاویر ذهنی می توانند به شکل گزارش، توصیف روایی، شعری و بصری یا تجسمی ارائه شوند.
آنچه در روزگار ما در قالب هنرهای تجسمی جان می گیرد، عبارت است از: عکاسی، گرافیک، نقاشی، طراحی و مجسمه سازی، معماری و طراحی صنعتی نیز گرچه به طور سنتی جزو گرایش های هنر تجسمی به شمار می آیند، اما به دلیل کاربرد خاص آن ها و ارتباط با صنایع و علوم به صورت مستقل و کاربردی یا در ارتباط با صنایع از ان ها یاد می شود.
به طور کلی باید گفت همه هنرهایی که به صورت بصری ارائه یا دیده می شوند و با تصویر سرو کار دارند اصول و مبانی مشترکی دارند که مبانی " هنرهای تجسمی" یا " مبانی هنرهای بصری" نامیده می شوند.
در مبانی هنرهای تجسمی الفبای تجسم یا تصویر کردن و همچنین درک آثار هنرهای تجسمی را تجربه خواهیم کرد.
در ادامه بیشتر بخوانید:
1-سبک رئالیسم 2-دانستنی های امپرسیونیسم 3-اجرای اکسپرسیونیسم 4- گرایش اکسپرسیونیسم 5- اکسپرسیونیسم انتزاعی