عناصر بصری2
بافت
بافت یکی دیگر از عناصر هنرهای تجسمی است که معمولا آنرا تنها با حس لامسه در ارتباط می دانند. در حالیکه اهمیت آن، بیشتر در ارتباط با نیروی خاص و استعداد اکتسابی قوه ی بینایی است که در اثر تجربه به دست می آید.
اگر این عنصر از طریق هر دو حس یعنی لامسه و بینایی توامان تحربه و شناخته شود، ابعاد وسیع تری از مفاهیم را قابل درک می کند. مواد صاف و نرم، زبر و خشن، براق و کدر، مانند چوب، شیشه، پنبه، سنگ، کاغذ و ... .
چیزی که ما از دوران کودکی بوسیله حس لامسه درک می کنیم برای ما ایجاد سابقه ی ذهنی در مورد بافتهای گوناگون می کند، به طوری که با نگاه به بافت فورا زبری و نرمی آن را حس می کنیم. عنصری که به کارگیری آن در یک ترکیب بندی می تواند تاثیرات بی نظیری بر دید مخاطب داشته باشد.
فضا
فضا مشخص کننده موقعیت و وضعیت هر پدیده عینی یا سایر پدیده هاست، فضا وجود هر موجود عینی را در ارتباط با سایر موجودات معین می کند و فضای داخلی، خارجی و میانی را قابل درک می سازد.
فضا مفاهیم متعدد دارد: فضای توخالی، فضای ازاد، فضای سبز، فضای زنده یا مرده و ... .
فضا به خودی خود قابل درک نیست، با قرار گرفتم حجم سه بعدی در فضا، موقعیت آن حجم در فضا معلوم می شود و " فضا" موجودیت خود را اعلام می کند.
حرکت
هر ماده ای در ذات خویش در حرکت و تکاپوست و هر موجودی در طبیعت، از تحرکت درونی برخوردار است. حرکت در یک تصویر، ممکن است با نقطه و یا خط ایجاد گردد و به شکل های مختلفی مطرح شود.
شکل حرکت ممکن است به صورت مارپیچ، مدور، زیگزاگ و راست باشد. جهت حرکت نیز ممکن است بالا، چپ، راست و ... باشد.
هر عنصر تصویری یا هر شکلی، ممکن است انرژی حرکت را کم و بیش داشته باشد.
مثلا در شکل مثلث انرژی حرکت به جانب گوشه ها و زوایای آن در جریان است، در لوزی به جانب قطرهای کوچک و بزرگ.
هر سطحی با توجه به برتری یک جهت آن، انرژی حرکتی را به جانب همان جهت نشان می دهد و تحت تاثیر کشش های وارده از جهت های مختلف به سمتی که طول بیشتری دارد حرکت می کند.
مفهوم حرکت را به صورت های دیگری می توان ادراک کرد، از جمله در اثر تکرار یک عنصر بصری که این کار بوسیله تکرار عناصر زیادی امکان پذیر است.
مثلا حرکت یک دایره در صفحه بوسیله تکرار مداوم که باعث بوجود آمدن نوعی ریتم می گردد. عنصر بصری حرکت، مانند بعد سوم و بافت بصری بیشتر به صورت کاذب در سطح دو بعدی طراحی یا بوسیله دوربین ثبت گردد.
در نقاشی جزییات بسیاز ریز روی یک سطح، این توهم را بوجود می اورد که صفحه کاغذ دارای آن بافت است و با استفاده از فن سایه روشن و پرسپکتیو توهم برجسته بودن تصویر بوجود می آید. اما ایجاد توهم حرکت در یک شکل ثابت و بی حرکت به مراتب دشوارتر است. بعد از اختراع فن فیلمبرداری ایجاد توهم حرکت با تصاویر به اوج خود رسید.
بهتر است بدانیم که حرکت تصاویر در فیلم نیز واقعی نیست و نوعی خطای باصره است که به آن اصطلاحا تداوم در رویت می گویند.
یک رشته تصاویر ثابت با چنان سرعتی عوض می شوند که قبل از آنکه تاثیر تصویر قبلی از سلسله اعصاب بیناییی محو شود تصویر دیگر ظاهر می شود. در نتیجه تصاویر در هم آمیخته می شود.
گاهی در یک کمپوزیسیون یا ترکیب بندی ممکن است به علت ریتم( تکرار یک عنصر) یا آهنگ موجواد در آن حالت حرکت را القا می کند.
تکرار یک عنصر در نقاشی یا عکس حالت حرکت را در دید انسان القا می کند. این حس را می توان با کشیدگی تصویر یا استفاده از سرعت شاتر پایین برای ثبت حرکت در عکاسی القا کرد.
توجه داشته باشیم که تمامی عناصر یاد شده در یک ترکیب بندی موفق حتما در جای خود در جهت ایجاد یک حس بصری به کار می روند تا تاثیرگذار باشند.
کادر
خطی که فضای داخلی را از فضای خارجی جدا می کند
مقیاس
تمامی عناصر بصری می توانند تاثیر یکدیگر را تعدیل کنند و تغییر دهند. " اندازه شکل ها نسبت به یکدیگر را مقیاس گویند." عنصری کوچک به نظر نمی رسد مگر آنکه در مجاورت عنصر بزرگتری قرار گرفته باشد و میزان کوچکی آن بستگی به مقیاس آن با شکلهای دیگر دارد. مثلا حروفی که ممکن است روی پوستری کوچک به نظر برسند پشت جلد کتاب بسیار بزرگ جلوه می کنند. یکی از مهمترین عواملی که در تعیین مقیاس دخیل است اندازه های بدن انسان است.
تعادل
مهمترین عامل فیزیکی و فیزیولوژیکی موثر بر حواس بشر، نیاز به حفظ تعادل است. به دلیل اینکه انسان می خواهد همیشه پاهایش بر روی زمین استوار باشد و در هر شرایطی وضعیت قایم بدن خود را حفظ کند و در ناخوداگاه بصری خود بیش از هر چیز به وجود تعادل و توازن توجه می کند.
با تمام مراحل عملی این مساله هیچ شیوه محاسباتی دقیق تر و سریعتر از احساس غریزه ای خاص که در حواس بشر وجود دارد نیست.
تعادل نقطه مقابل عدم تعادل یا سقوط است. میل ما به دیدن تعادل هنگام دیدن یا بیان یک پیام تصویری به این صورت نمایان می شود که ما آگاه یا ناخوداگاه برای جیزی که می بینیم و یا طرح آن را می کشیم. اول یک محور عمودی و یک پایه افقی در نظر می گیریم، این دو با هم مهمترین عوامل ساختمانی هستند که به وسیله آنها میزان تعادل سنجیده می شود. این محور محسوس نام گذارد زیرا با آن که دیده نمی شود ولی در عمل دیدن همیشه به صورت غالب وجود دارد و در واقع یک عامل ثابت ناخودآگاه است.
فشار
بسیاری از پدیده ها در محیط اطراف ما فاقد ثبات به نظر می رسند. دایره مثال خوبی است، از هر سو که به آن نگاه کنیم یکسان به نظر می رسد. ولی ما هنگام دیدن به آن ثبات می بخشیم، به این ترتیب که ابتدا محور عمودی در شکل آن وارد می کنیم تا در آن تعادل برقرار کنیم، سپس با افزودن پایه افقی به عنوان خط مرجع احساس پایداری و ثبات را در آن تکمیل می نماییم.
اما اگر یک شعاع مایل در دایره رسم شود باعث ایجاد فشار بصری بر بیننده می شود علت این امر آن است که شعاع مایل، بر محور تعادل بصری منطبق نیست و در نتیجه مخل تعادل می گردد.
نسبت طلایی
برای تعیین برخی از اندازه ها به نسبت های شکیل و زیبا معروفترین فرمول شیوه ای است که یونانیان باستان ابداع کرده اند و به " نسبت طلایی" معروف است. نسبت طلایی در اصل، فرمولی ریاضی و دارای زیبایی بصری است. در این روش؛ ابتدا مربع را با خطی عمود بر دو ضلع مربع به دو مستطیل مساوی تقسیم می کنند، سپس محل تقاطع آن خط با یکی از اضلاع مربع را مرکز دایره ای به شعاع قطر مستطیل قرار می دهند و با ترسیم این دایره و تعیین محل تقاطع آن با امتداد ضلع مربع طول مستطیلی معروف به " مستطیل طلایی" به دست می آید که عرض آن برابر ضلع مربع است.
1- عناصر بصری1 2-حجم نمایی 3- خط 4- پیشگامان اکسپرسیونیسم 5-مبانی هنرهای تجسمی