اعتماد به نفس

اعتماد به نفس

اعتماد به نفس الهی

اعتماد به نفس یکی از خصیصه هایی است که به نظر می رسد همه ما آرزوی داشتنش را در دل داریم. به این باور رسیده ایم که این احساس تعالی بخش، پاسخی برای رویاهایمان است و به ما اجازه می دهد تا آنچه را می خواهیم درخواست کنیم؛ وقتی صدایمان را نمی شنوند بلندتر حرف بزنیم؛ این قابلیت را به ما می دهد که از آنچه طبیعت در اختیارمان گذاشته است، استفاده کنیم.

این باور که اعتماد به نفس زندگی ما را بهتر می کند در همه ما وجود دارد؛ اما نوعی اعتماد به نفس وجود دارد که وای معانی و تعریف هایی است که در لغتنامه ها می توان یافت یا در همایش های مربوط به احساسات و عواطف شنید. هدف ما این است که جلوی این جستجوی بی نتیجه شما را بگیریم و خودمان آن را برایتان تعریف می کنیم.

" اطمینان" و " اعتماد به نفس" دو احساس تبادل پذیر هستند. به هر حال تشخیص تفاوت کیفیتی آنها نقش موثری در دستیابی به شجاعت ایفا می کند. وقتی در مورد اطمینان حرف می زنیم، اغلب به شرایط یا رویدادی خارج از وجودمان اشاره می کنیم. مثلا می گوییم: " مطمئنم که همه چیز به خوبی برنامه ریزی شده است"، " مطمئنم که همه سروقت می آیند"، " مطمئنم که سرانجام نظام قضایی حق مرا می گیرد"، " مطمئنم که کارشان را درست انجام می دهند".

اینها گرچه از درون آدمی و از اعتقادات و باورهای او سرچشمه می گیرند، این نوع اطمینان همواره به عواملی بیرون از وجود ما بستگی دارد.

اما " اعتماد به نفس" امری درونی است. اطمینانی است که شخص به قابلیت ها و توانایی های خودش دارد. اعتماد به نفس به عزت نفس ما گره خورده است و به نوعی اطمینانی است که به خودمان و توانایی هایمان داریم. نکته جالب اینکه ما از اعتماد به نفس خود در زمینه هایی خاص استفاده می کنیم، نه در همه زمینه ها. مثلا اگز از ما بپرسند که بچه داری بلدیم یا نه، با اعتماد به نفس کامل پاسخ مثبت می دهیم. اما وقتی صحبت کار پیش می آید، اعتماد به نفس لازم را نداریم.

واقعیت این است که ما به هر دو احساس اطمینان و اعتماد به نفس احتیاج داریم. این دو احساس دو روی سکه اند.

موقعی که به جستجوی حس اطمینان در درون خود می پرداریم، باید مواظب باشیم که به راحتی ممکن است فریب بخوریم و نتوانیم تفاوت اطمینان واقعی و اطمینان دروغین را دریابیم. اطمینان دروغین برای پنهان کردن کاستی های ما طراحی شده است؛ ما را گول می زند که همه چیز مرتب است. اما این وظیفه ضمیر خودآگاه است که تفاوت میان آن دو را درک کند.

ما از همان دوران کودکی آموخته ایم که انسانی مستقل هستیم و از همه چیز و همه کس اطرافمان مجزاییم. اما اینکه قانع شده ایم جدا از همه کس و همه چیز هستیم، ضمیر ناخودآگاهمان را نیز قانع ساختیم که بخشی از طرحی الهی نیستیم و همین امر سبب پیدایش بسیاری از دلتنگی ها، بی هدفی ها، سرگردانی ها و ترس های وجودی مان می شود. ضمیر ناخوداگاه نیز از روی قضاوت ها و رفتارهای ما به این باور می رسد.

قضاوت می کنیم که از دیگران بهتر یا بدتریم. از یکی از خوشبخت تر و از دیگری بدبخت تریم. از یکی زیباتر و از دیگری زشت تریم، اینکه انسان خاصی هستیم، از اهمیت زیادی برخورداریم یا مهم نیستیم. این سوال و جواب در درون ضمیر، منطقه امن تنهایی را ترجیح می دهد چون خود ما این روش را به او آموخته ایم. بنابرین اصلا تمایلی ندارد که ما را درگیر مسائل احساسی حادتر بکند.

هر بار ضحبت از حل مشکلی می شود. می توان راه حلی منطقی برایش یافت. اما ضمیر ما همچون چاهی بی انتها و بیشتر اوقات پر از کاستی هاست . درست مثل ترس، مکانیک های تدافعی ضمیر آگاه ما صدای آنها را به گوشمان می رساند. به جملات زیر توجه کنید:

- فقط اگر من مسئول بودم.

- می دانم که چطور می توانم... را بهتر کنم.

- اگر آنها به حرف من گوش می کردند.

- من از همه آن احمق ها بهتر می فهمم.

-دنیا پر از احمق است.

- اگر مجبور نبودم با چنین آدم های بی قابلیتی کار کنم، آن وقت همه چیز درست می شد.

- من به هیچ کمکی احتیاج ندارم.

- قانون برای من نیست. هر کاری که دلم بخواهد انجام می دهم.

- من از آنها بالاترم.

- من از همه بهترم.

اینها همه لاف زنی و دروغ ضمیرتان است که به شکل اعتماد به نفس نمایان می شود. از آن به عنوان ساختاری محافظتی که باعث ناکارامدی در رکود فکری مان می شود، استفاده می کنیم. این اعتماد به نفس دروغین، سبب می شود تا خودمان را درست نبینیم و واقعیت وجودی مان را نشناسیم.

اما این اعتماد به نفس دروغین هرگز کارایی ندارد و اگر هم داشته باشد، عمر آن بسیار کوتاه است. مجسم کنید که روزی بهترین لباستان را پوشیده اید و آماده رفتن به مهمانی هستید. قبل از ترک خانه، یک نفر به دیدن تان می آید و نگاهی به شما می اندازد و سری تکان می دهد.

در این لحظه، اگر اعتماد به نفس شما دروغین باشد، به شما خواهد گفت که لباسی زشت بر تن کرده اید که اصلا به شما نمی آید و بعد هم هر لباسی که بپوشید، به دلتان نمی نشیند چون آنقدر اعتماد به نفس ندارید که خودتان را آن طور که هستید، قبول کنید.

به طور مشخص، اعتماد به نفس واقعی از آن قابلیتی حرف می زند یا در گوشتان زمزمه می کند که درد شما وجود دارد.

اما اعتماد به نفس دروغین به لاف زنی می ماند که فقط ادعا می کند و در وقت عمل، کاملا دستانی خالی دارد. همین اعتماد به نفس دروغین، زندگی بسیاری از انسان ها را سیاه کرده و آنها را به تباهی کشانده است؛ به جای اینکه کمکشان کند، آنها را به سمتی سوق می دهد که چه بسا مجبور شوند تاوان سنگینی بابت این اعتماد به نفس دروغین بپردازند.

این واقعیت است که هر انسانی از بدو تولد قابلیت های پنهانی دارد و هیچ انسانی نیست که توانایی هایی هر چند اندک نداشته باشد. بنابرین هرگز خودتان را با دیگران مقایسه نکنید. شاید چیزی از شما بیشتر داشته باشد اما مطمئن باشید شما هم قابلیتی دارید که مطمئنا او ندارد.

حالا چظور باید اعتمادبه نفس واقعی را از اعتماد به نفس دروغین تشخیص داد؟

برای دسترسی به اعتماد به نفس واقعی، ابتدا باید خود را از شر ترس تنها ماندن خلاص کنیم. بهترین راه رهایی از تنها ماندن، تکیه به قدرت برتر الهی است. شاید رهایی از ترس کار چندان ساده ای نیست، اما مطمئن باشید که خواستن توانستن است. با خلاص شدن از ترس، دگرگون می شویم. قدم اول دگرگونی فکری است.

کلید قفل اعتماد الهی، حقیقت است. این حقیقت، مفهومی نیست که بتوانید آن را با مغزتان درک کنید. چیزی هم نیست که بتوانید آن را با ضمیر خودآگاهتان بیابید. زمانی به این حقیقت می رسید که بتوانید آن را از مغزتان پاک و به قلبتان ارسال کنید. این اعتماد از راه دل به دست می آید، نه از راه منطق یا حساب و کتاب. وقتی چشمتان را به روی این نیروی عظیم ببندید، آن وقت فقط نیروی انسانی برایتان باقی می ماند و تا جایی که من می دانم، در برابر بسیاری از مشکلات، تنها نیروی انسانی پاسخگو نیست.

از زمان پیدایش بشر تاکنون از این حقیقت صحبت شده است. این رمز ایستادگی ابرمردانی است که در برابر ناعدالتی ها قد علم کرده اند. اغلب رهبران بزرگ و حکیمان به این واقعیت رسیده اند و برای دستیابی به این حقیقت، دیگران را نیز یاری کرده اند.

واقعیت چیست؟ چه چیزی امکان دسترسی به این نیروی ژرف و بی پایان را می دهد؟ اصلا چرا اینجا هستیم؟

ما در این دنیا هستیم فقط به یک دلیل، آن هم نزدیک شدن به نیروی الهی است که گرداننده هستی است. حالا هر نامی که می خواهید روی آن بگذارید؛ خدا، طبیعت، عشق یا نیروی برتر.

تمام تجربیات، چه مثبت و چه منفی، می توانند کمک حال ما در راه رسیدن به این اعتقاد باشند. باید یادمان بماند که کیستیم و چرا پا به این سیاره زیبا و البته آسیب پذیر گذاشته ایم. تمام چالش های زندگی بشر برای اینست که بتواند ارتباط دوباره ای با نیروی مافوق خود بیابد. هر یک از چالش های زندگی برای ما پیامی دارد. برای برخی از ما به صورت یک تلنگر است.

برای به یاد آوردن این واقعیت که چرا اینجا هستیم و چه ماموریتی داریم، برای برخی دیگر این است که فراموش نکنیم، اگر در این دنیا هستیم، وظیفه ای جز زندگی حیوانی داریم. برای انسان عاقل، روابط خانوادگی، سلامتی، وزن، آمادگی بدنی، از دست دادن شغل، اعتیاد یا هر چیز دیگری که به ذهنتان خطور کند، یک پیغام است. یک زنگ خطر، یک هشدار، یک تلنگر یا هر چیز دیگری که دلتان می خواهد اسمش را بگذارید. انسان عاقل از هر پیروزی، از هر شکست. از هر سعادت یا از هر بدبختی و گرفتاری و رنجی، درس می گیرد. این پیام ممکن است به یکباره در مقیاسی وسیع تر و به انسان های بیشتری منتقل شود. مثلا زمین لرزه، سونامی، سیل، گردباد یا هر رویداد دیگری که ممکن است ما را بی خانمان کند.

اطمینان الهی سبب می شود که ما در زمان حال زندگی کنیم- زمان حال زمانی برای قربانی شدن نیست. وقتی بتوانیم رابطه مناسبی میان انسانیت خود و اولوهیت بیابیم، آن وقت گذشته و آینده را زیاد مهم نمی دانیم.

دیگر با " اگرها" و " ای کاش ها" زندگی نمی کنیم. " بیچاره من" و " اگر من" و " من بهترم " و " من بدترم" بی معنی می شود.

ما وظیفه مان انتقال امید و عشق به دیگران است و اینکه باید به دیگران خدمت کنیم. کارشنی ها را با همکاری جایگزین کنیم.

وقتی تصمیم ما اینچنین شد دیگران را در زندگی و سعادت خود شریک می دانیم.

در ادامه بیشتر بخوانید:

1-قدرت عادت      2- جامعه شناسی خودمانی      3- قدرت بیان      4- جنگجوی درون     5-   انتخاب ها و اعتماد به نفس  


ارسال نظر

نام (اختیاری)

ایمیل (ضروری)

نظر