شهامت

شهامت

شهامت

شهامت هدیه ای مقدس است که در درونتان وجود دارد . حالا این دست خودتان است که بخواهید با آن متحد شوید یا نه.

وقتی شهامت را در درون خودتان بیدار کنید، آنگاه شهامت نیز برای شما نیرو به ارمغان می آورد و شما را به جایگاه اصلی تان در طبیعت می رساند.

مهم ترین عمل شجاعت این است که به شما نشان دهدکه کیستید- البته بدون بهانه و بدون نقابی که با آن واقعیت وجودی تان را بپوشانید. شجاعت تنها از احساس اعتماد و قدرت سرچشمه نمی گیرد. بلکه از صادق بودن و معتبر دانستن خودتان ناشی می شود.

تصورش را بکنیدکه اگر بتوانید به خودتان اعتماد کنید، چقدر لذت بخش است. این اعتماد از شهامت جنگجوی درونتان ناشی می شودد که علت بودن شما را در روی زمین و اتفاقات خوب و بد را به خوبی درک می کند. نیازی به کسب شجاعت از بیرون وجودتان ندارید.

این هدیه به طور ذاتی در درون شما به امانت گذاشته شده است.

شهامت خط زندگی شماست که به آزادی ختم می شود. آیا می توانید روزی را تصور کنید که احساس اعتماد به نفس به شما آزادی را هدیه کرده است؟ آزاد تا خود را همانی که هستید نشان دهید؟ آزاد، تا شچاع باشید و انتقادپذیر؟ آزاد، تا همه جنبه های وجودی تان را به معرض نمایش بگذارید، درست همان طور که هستید، حتی آن ویژگی هایی را که چندان جذاب یا دلپذیر نیستند؟

هنگامی که احساس کنید اجباری به پنهان کردن افکار، احساسات و اعتقادات خود ندارید، زمانی است که آزادی بر وجودتان حکمرانی می کند. وقتی بتوانید حرف دلتان را با صدای بلند بزنید و از حقیقت دفاع کنید، نشانه حکومت آزادی بر وجود شماست. زمان حکومت آزادی، زمانی است که بتوانید سرباز شجاعی را که درون شماست، در آغوش بگیرید.

سرچشمه شجاعت، اعتقاد است. این منبعی نیرومند در وجود شماست، نیروی محرکی ذاتی که مجبورتان می کند خطر کنید و به جای اینکه فقط به فکر ایجاد امنیت ظاهری و گذرا باشید، با ترس های درونی تان روبه رو شوید. جنگجوی شجاع درون، کمکتان می کند تا صادق، منطقی و واقع گرا باشید. جنگجوی شجاع درون به شما الهام می بخشد که بهترین و صحیح ترین گزینه را انتخاب کنید. هدف جنگجوی شجاع درون، به ندای نیروی برتر و الهی گوش می کند و به انگیزه های خود اعتماد دارد وهرگاه به مانعی برخورد کند، بدون اینکه تغیر مسیر دهد، کمکتان می کند تا به هدف هایی که به آن اعتقاد دارید، برسید بی آنکه ترس به دلتان راه پیدا کند. جنگجوی درون، یعنی نهایت آزادی و بهترین هدیه ای که می توانیدبه خودتان بدهید.

بسیاری از ما شهامت را در کارهایی که انجام می دهیم، افکاری که داریم با تصمیم هایی که می گیریم، جستجو می کنیم. اما جنگجوی شجاع هدیه اس است که هنگام تولد دریافت می کنیم. شجاعت سطحی از هشیاری و آگاهی است؛ چه آن را تجربه کرده باشیم و چه نه در درون ما وجود دارد و این وظیفه ماست که آن را تقویت کنیم. جنگجوی درون اجازه نمی دهد که از ترس الهام بگیرید. عبارت های " مجبورم " یا " باید" را از ذهنتان پاک و شما را به سمت هدف مورد نظرتان راهنمایی می کن و تغییراتی را که به آن نیاز دارید، فراهم می آورد. 

زمانی که جنگجوی با شهامت درونتان را احساس کنید، دستیابی به هدف های موردنظرتان را آسان تر می یابید. 

شما با جنگجوی دلی درونتان متولد شده اید که مقدس، مبارک، زیبا و نیرومند است؛ پر از نیرو، روشنی و اعتماد است. زاده شده تا در مبارزات دنیوی شرکت کند،بر ترس فایق آید و با تمام نیروهای جنگجوهای بیرونی متحد شود.

مصیبت جنگجوی شجاع کودک درون

یک جنگجوی مبارز جوان، با دیدگانی لبریز از احساس عشق و قلبی پر از ترحم از خواب برمی خیزد و اماده است که دین خود را به دنیا ادا کند و وظیفه اش را به انجام برساند. هیجان زده از جای برمی خیزد، در اطراف اتاقش می گردد، لباس های مورد نظرش را انتخاب می کند، دستکش ها و چکمه های سوارکاری را هم می پوشد. بعد، با متانت و ابهت کلاه مخملین مورد علاقه اش را به سر می گذارد، دستانش را بر لباس گرم و نرم مخملش می مالد و در همان حال گرمای نیرو را در سینه اش حس می کند. 

هیجان گرمابخش شروع روزی خوب، وجودش را داغ می کند. سپس به دنیای بیرون قدم می گذارد،بر رکاب اسب پا می گذارد و روی زین می نشیند. 

همچنان که باد گیسوانش را پریشان می کند، به سمت دهکده ای می رود که اهالی آن ناامیدانه در انتظار کمک او نشسته اند. قلب بی گناهش نگران مشکلات اهالی آنجاست و نمی داند که آیا واقعا آنها به کمک او نیاز دارند یا نه. نزدیک که می شود، مردی فریاد می زند:" اینجا چه کار می کنی؟ کجا می روی؟" 

زن جنگجوی جوان و شجاع پاسخ می دهد:" به طرف دهکده مجاور می روم. در آنجا به کمک من نیاز دارند. هدفم خدمت به انهاست".

هنوز هم لبخندی بر لب دارد، ضمن اینکه نمی داند چرا مردان سد راهش شده اند، از آنها می پرسد:" کمک می خواهید؟" 

آنگاه صدای بلند آنها را می شنود که می گویند:" نه، نه، برگرد. تو زنی جوان هستی . کار تو نیست . کار مردان است."

زن می گوید:" می دانم مرد نیستم، اما آنقدر نیرو دارم که شما ار نجات دهم.

این بار آنها می خندند و فریاد می زنند:" تو مبارز نیستی. ما اینجا هستیم تا تو را به به خانه ات  برگردانیم."

خون به چهره زن می دود و احساس می کند که زمان مبارزه فرا رسیده است، از شدت خشم می سوزد، اما این را هم می داند که ممکن است آن همه مرد به او آسیبی برسانند.

پس از اینکه کمی دیگر متلک بار او می کنند، زن افسار اسب را برمی گرداند و به سمت خانه برمی گردد. به ارامی پیش می رود. نمی داند چرا این کار فقط از عهده مردان بر می آید و چه دلیلی دارد که او به عنوان نتواند به دیگران کمک کند. قبلا هرگز این عبارت را نشنیده بود که " اینجا دنیای مردان است."

حیرت زده از خود می پرسد:" آیا واقعیت دارد؟"

دودل می شود و این را از انگیزه اش می پرسد. صدایی از اعماق وجودش می شنود که به سختی توان تشخیص آن را دارد. این صدا کوچک ترین شباهتی به صدای شهامت که هر روز صبح او را بیدار می کند، صدا به او می گوید:" تو هدیه ای فوق العاده  به این دنیا هستی. اما کاری از دستت برنمی آید. هیچ کس در دنیا مثل تو نیست. ما به تو احتیاج داریم."

در عوض، صدایی ناآشنا می شنود که به او اخطار می دهد:" اینجا اصلا امن نیست. بهتر است مواظب باشی. خیال می کنی که هستی؟ تو هیچ چیز نیستی. دنیا به تو احتیاج ندارد."

جنگجوی جوان رفته رفته احساس ناامنی می کند و دیگر به خودش اعتماد ندارد. در نزدیکی خانه می ایستد که در پشت درختان پنهان است.

او این احساس جدید را نمی شناسد. چشمانش را می بندد و نفسی عمیق می کشد و لحظاتی به همان حال می ماند. اما وقتی چشمانش را باز می کند، احساسی در او پدید آمده است که او آن را نمی شناسد. گویی از خود بیخود شده یا در خلسه فرو رفته است.

به جای اینکه سوار بر اسب اشرافی اش بماند، به ماموریتش برای کمک به دیگران ادامه دهد، هر روز و هر ساعت متعالی تر شود و قلب مردم گرفتار را شاد و آنها را از قید و بند رها کند، باور می کند که موجودی درمانده و زنی ضعیف است که باید تا ابد منتظر شاهزاده رویاهایش باشدد که بیاید و او را به مکانی بهتر از آنجایی که هست. ببرد و از این زندگی بی سرانجام نجاتش دهد.

در یک لحظه، آن زن شجاع، مغلوب ترس و به کودکی تبدیل می شود که دیگر هیچ کس او را نمی بیند، برای دیگران اهمیتی ندارد، صدایش شنیده نمی شود و به این ترتیب، مرگ آن جنگجوی شجاع درون، فرا می رسد.

در ادامه با مطالعه مطالب زیر با ما همراه باشید:

1- اعتماد به نفس         2- زخم های عاطفی    3- قدرت بیان       4- جنگجوی درون       5- جامعه شناسی خودمانی   


ارسال نظر

نام (اختیاری)

ایمیل (ضروری)

نظر