شناخت سایه شناخت خود
درون یکایک ما گنجینه ای از طلای ناب نهفته است. این جوهر طلایی، روح ماست که پاک، باشکوه، گشوده و درخشان می باشد.اما لاکی سخت و سفالی و نشات گرفته از ترس، این طلا را پوشانده است. ما در اجتماع نقابی به چهره می زنیم و خود را با آن صورت به دنیا نشان می دهیم. روشن کردن سایه، نقاب را آشکار می کند، اما باید با دیده عشق و تفاهم به این نقاب نگاه کرد، زیرا درک آنچه پشت نقاب مخفی می نماییم، بسیار ارزشمند است.
در یک داستان قدیمی بودایی آمده است: در سال 1957 در تایلند معبدی را به محل دیگری منتقل کردند و چند نفر از راهب ها مسوول جابه جایی مجسمه بزرگ و سفالی بودا شدند. در نیمه راه یکی از راهب ها متوجه ترکی در این مجسمه شد.
راهب ها که از آسیب احتمالی مجسمه نگران بودند، تصمیم گرفتند همان جا توقف کنند و روز بعد به راه خود ادامه دهند. شب هنگام یکی از راهب ها به بررسی مجسمه عظیم الجثه پرداخت و به این منظور سرتاپای آن را با چراغ قوه روشن کرد. همین که نور چراغ به محل ترک تابید، درخششی در آن دیده می شد. راهبی که مسوول جابه جایی بود حالا کنجکاوی اش بیشتر شد، با چکش و قلم شروع به تراشیدن بودای سفالی کرد. به تدریج که ورقه های سفال می ریخت، بودا درخشان تر و درخشان تر می شد و پس از چند ساعت کار، راهب حیرتزده خود را در برابر بودایی عظیم از طلای ناب دید.
بسیاری از مورخین عقیده دارند که چند صد سال پیش، در زمان حمله لشکریان برمه، رهب های تایلندی مجسمه بودا را با گل رس پوشاندند تا مانه دزدیدن آن شوند، ولی در آن حمله همه راهب ها کشته شدند و در نتیجه تا سال 1957 _ یعنی جابه جایی مجسمه_ این گنج پنهان ماند.
پوشش بیرونی وجود ما نیز به همین شکل ما را در برابر جهان و مخاطرات آن حفظ می کند و گنج درونمان را پنهان نگاه می دارد. ما انسان ها ناآگاهانه طلای درون خود را با لایه های سفالین پوشانده ایم. تنها کاری که برای نمایان کردن طلای وجودمان باید انجام دهیم، آنست که شجاعانه لاک خود را لایه لایه بتراشیم.
بسیاری از افراد سالها وقت و سرمایه خود را صرف روان درمانی، سمینارهای متحول کننده، تمرین های تنفس و شیوه های دیگر درمانی کرده اند. همه آنها یک سوال مشترک در ذهنشان دارند و آن سوال اینست که " چه زمانی این کارها تمام می شود؟ چه زمانی به نتیجه می رسم؟ چه مدت دیگر باید بر موارد تکراری ادامه دهم؟" .
این افراد خود را به صورت بودای باشکوهی که با لایه ای از سفال پوشیده شده، نمی بینند. آنها از پوسته خود بیزار هستند. این گونه انسان ها درنیافته اند که لایه های سفالی شان چه اندازه آنها را حفظ می کند. ما به دلایل زیادی به پوسته های خود نیاز داریم و این دلیل ها برای هر کدام از ما متفاوت هستند.
هدف نهایی اینست که ما این پوسته ها را بریزیم، اما در ابتدا باید این نقاب ها را بشناسیم و با آنها آشتی کنیم. آیا گمان می کنید پس از آن که راهب، پوشش بودای زرین را فرو ریخت، بودا با خشم گفت:" من از آن پوسته وحشتناک بیزارم؟" یا اینکه بودا آن پوسته را که مانع دزدیدنش می شد را محترم می دانست؟
پوسته ما آن بخش از وجودمان است که با دنیا روبرو می شود. این پوسته خصلت هایی که سایه ما را تشکیل می دهد، پنهان می کند. سایه های ما آنقدر خوب پنهان شده اند، که بیشتر اوقات چهره ای را به جهان نشان می دهیم که نقطه مقابل وجود درونی ماست. بعضی مردم زره ای از بی رحمی می پوشند تا حساس بودن خود را پنهان کنند و برخی نقابی از شوخ طبعی می گذارند تا غمشان را بپوشانند. مردمی که " عقل کل" هستند، معمولا احساس نادانی خود را مخفی می کنند و افرادی که رفتاری متکبرانه پیش می گیرند، در درون احساس ناامنی دارند. افارد سطح بالا، احساس درونی متعلق به طبقه پایین بودن خود را می پوشانند و چهره متبسم، چهره خشمگین را پنهان می کند. ما باید به آن سوی نقاب های اجتماعی خود نگاهی بیندازیم تا وجود اصلی مان را بیابیم.
ما در کار تغییر چهره استادیم و دیگران را گول می زنیم، خود را فریب می دهیم. ما باید به دروغ هایی که به خودمان می گوییم، پی ببریم.
اگر کاملا راضی، شادمان و سالم نیستیم و یا آرزوهایمان را برآورده نمی کنیم، باید بدانیم که همهین دروغ ها مانع ما شده اند. با بررسی این دروغ ها می توانیم عملکرد سایه خود را ببینیم.
ما باید در نگرش خودمان تحول ایجاد کنیم. باید پوسته خود را به صورت حفاظی ببینیم که مانعی برای برآورده نشدن آرزوهای ما است. پوسته بیرونی طرحی الهی برای پیشبرد حرکت معنوی ماست. مشاهده دوباره و بررسی هر رخداد، احساس و تجربه ای که ما را وادار می کند تا آن لایه محافظ را بسازیم، راهنمایی مان می کند تا به مقصودمان برسیم و تمامیت وجودمان را بپذیریم. پوسته ما نقشه راهنمای ویژه ما برای رشد و تعالی است. این پوسته ها تمامی آنچه را که هستیم و تمامی آنجه را که نمی خواهیم باشیم، در بردارند.
مهم نیست گذشته یا حال ما چه اندازه دردناک باشد، اگر صادقانه به خود نگاه کنیم و از اطلاعاتی که در پوسته های ما انباشته شده اند باید کمک بگیریم تا در راه سفر به روشنایی هدایت شویم.
زمانی که وجودکامل خودمان را بشناسیم، دیگر نیازی به پوسته محافظ نداریم. آن زمانست که به طور طبیعی نقاب ها را فرو می ریزیم و وجود اصلی خود را به جهان نشان می دهیم. دیگر نیاز نداریم که تظاهر کنیم بیشتر یا کمتر از سایرین هستیم، زیرا در این صورت یکایک افراد جهان هم تراز ما می شوند. پوسته ما از " من" ایده ال ما ایجاد می شوند. " من" آن خود متمایز از دیگران است. روح، " خود" و دیگران را ترکیب می کند و " یکی" را به وجود می آورد. هنگامی که این یگانگی بین روح و " خود" ایجاد می شود، ما با وجودمان و دنیا یکی می شویم.
بیشتر افراد در راه پرده برداری از سایه شان پیشرفت زیادی نمی کنند، چون نمی خواهند با خودشان صادق باشند. " من" وجود ما مایل نیست قدرت را از دست بدهد.
لحظه ای که شما تمامی جنبه های خود، چه خوب و چه بد را پذیرا شوید، " من" احساس می کند، دیگر قدرتی ندارد.
" سوگیال رین پوچه" در کتاب تبتی" زیستن و مردن" چنین نقل می کند:
" " من" هویت کاذبی است که از روی جهل به آن تظاهر می کنیم. بنابرین، " من" نبود دانش حقیقی در مورد وجود حقیقی خود، همراه با نتیجه حاصل از آنست، چنگ انداختنی شوم با هر بها، به تصویری سرهم بندی شده و موقتی از خودمان خودی که الزاما یک حقه است که پیوسته رنگ عوض می کند و البته باید چنین کند تا افسانه وجودش را زنده نگه دارد."
زمانی که روند پرده برداشتن از سایه را شروع کنیم، صدایی از درونمان فریاد می زند که دست نگه دار، باید بدانیم که این صدای منیت ما هست که از مرگ خودش هراس دارد.
به خودمان اجازه بدهیم که از وجود حقیقی خودمان پرده برداریم، آن کسی که فکر می کنیم هستیم را باید به مبارزه بطلبیم تا تبدیل به انسانی بشویم که می خواهیم باشیم.
در این راه می توانیم از کمک دیگران در نشان دادن این نقاب ها، استفاده کنیم. از نزدیکان، دوستان و آشنایان خود بخواهیم که به ما بگویند که کدام سه تا ویژگی در ما بیشتر و کدام سه ویژگی در ما از همه کمتر است،
در این میان مهم است افرادی که از آنها پرسش می کنید، بدانند که از راستگویی آنها ناراحت نمی شوید. فقط شما می توانید این اطمینان خاطر را به دیگران بدهید که راست بگویند. آیا در نظر دیگران همان گونه هستید که به نظر خودتان می آیید؟
در ادامه بیشتر بخوانید:
1- جاذبه و دافعه حضرت علی (ع) 2- جهان درون ماست 3-اعتماد به نفس 4- شهامت 5-قدرت عادت