دست خدا

دست خدا

دست خدا

بارها و بارها در کتاب آسمانی مان قرآن  و روایات و قصه ها و البته بزرگترهای خود شنیده ایم که گفته اند خداوند اصلی ترین و تنها ترین یاریگر ما می باشد. همیشه نمادها تصویری را ایجاد می کنند که بر ذهن نیمه هوشیار ما اثر می گذارند. در کتاب ها می بینیم که در موقعیت های متفاوت زمانی و مکانی از نمادهایی مثل صخره، گوسفند، شبان، تاکستان، مشعل و صدها نماد دیگر بهره گرفته اند و مثالها برای ما بیان کرده اند. 

ما انسان ها موجودات بسیار قدرتمندی هستیم و خداوند ما را قدرتمند خلق کرده است اما دشمنی عظیم داریم که در موقعیت های مختلف بسیاری بر ما وارد می شود و درصدد آن است که ما را نابود کند و از پای دربیاورد؛ این دشمن کسی نیست بجز افکارهای منفی خود ما هستند که باید با بازوهای قدرت تفکر خود آنها را تارومار کنیم.

حالا یک سوال از شما می پرسم و ان سوال اینست که آیا هرگز آسودگی رهایی از افکار منفی را چشیده اید؟ شاید گاهی افکارهای منفی بر ذهن ما حک شده اند. در تمام زمانهایی که مدام از خشم در حال خروش هستیم، تمامی گذشتگان، آیندگان و حاضران در صحنه حال تماما از لغن و غضب ما خلاصی ندارند.

نفرت بر تک تک اندامهای تن ما اثر می گذارد. چرا که تا وقتی که نفرت می ورزیم، یکایک اعضای بدن خود را به فعالیت های منفی وامی داریم و تاوان آن را به صورت روماتیسم، آرتروز( ورم مفاصل)، کشش دردناک و التهاب اعصاب و هزاران مرض دیگر در خود دریافت می کنیم. زیرا اندیشه های اسیدی ما در خون اسید تولید می کند و همه این بلاها را از آن جهت بر سرمان می آورد که می پنداریم جنگ از آن ما است و با جسم خود در پیکار می شویم. 

یکی از آموزه های خانم اسکاول شین این است که می گوید: « همواره بازوهای خداوند انسان ها، شرایط و اوضاع احاطه شده در ان را در برمیگیرد تا آن شخص را با تمام وضعیت هایی که دچار آن است را در کف اختیار خود بگیرد و از منافع و مصالح او حمایت کند».

او همچنین معتقد است که تکرار اینچنین جملات باعث می شود که تصویری از بازویی بلند خداوند رحمان در ذهن نقش ببندد که همواره مظهر قدرت و نیرومندی اوست. ادمی با پذیرش اینگونه بینش ها در برابر مسائل و مشکلاتش مقاومت از خود بروز نمی دهد و تمامی نفرت ها را دور می ریزد و اسوده بر جای می ماند و منتظر هدایت اجزای زندگی اش در مسیر درست خود است؛ به دنبال آن ما شاهد تارومارشدن اندیشه های تیره و تار درون خود خواهیم بود و به مرور از اندیشه های نابسامان و نامساعد اثری بر جای نمی ماند.

بارها شنیده ایم که افراد کلمه " پیشرفت در معنویت " را به کار می برند؛ به راستی معنای این جمله اینست که آدمی بتواند خاموش برجاماند، یا خود را از راه خدا کنار بکشد تا خود خداوند بار سنگینی و مشکلات او را سبک کند و پیکارش را به پیروزی بدل کند. وقتی بار نفرت از دوش آدمی برداشته شود، حالا زمانی است که همه چیز در جای درست خودش قرار میگیرد و خود خداوند آن جایگاه را پر می کند. احساس مهر و محبت به همه ایجاد می شود.  به دنبال آن ما شاهد این هستیم که اعضای بدن اندک اندک انجام وظیفه درست و مثبت خود را آغاز می کنند.

دکتر آلبرت دی معتقد است:"بر همه ما واضح و مبرهن است که محبت به دشمنان برای سلامت معنویت نیکو است. اما این حقیقت که نفی و انکار و هیجانات مسموم به تندرستی لطمه می زند اکتشافی نسبتا جدید است. مسئله سلامت معمولا مسئله ای مرتبط با هیجانات است. پرداختن به عواطف نادرست و هیجانات مکرر، علت عمده امراض است. وقتی واعظ از محبت به دشمن سخن می گوید، گوش فرد عامی بدهکار نیست چون آن را عقیده ای تحمل ناپذیر و خشکه مقدس می یابد. ولی واقعیت اینست که واعظ نه تنها از اخلاقیات، که از نخستین قوانین تندرستی سخن می گوید. هیچ انسانی برای سلامت خودش هم که شده نباید نفرت بورزد. نفرت چون مصرف مکرر زهر است. وقتی اصرار می ورزند که مبادا به ترس تن در دهید، با خیالپردازیهای یک آرمان گرا مواجه نیستید بلکه نسخه ای می گیرید که ارزش آن به هیچ وجه از تجویز پزشک درباره برنامه غذایی شما کمتر نیست".

این همه درباره برنامه غذایی متعادل می شنویم. حال آنکه بدون داشتن ذهنی متعادل هیچ غذایی را نمی توان هضم کرد. حال می خواهد با کالری باشد یا بی کالری!

عدم مقاومت هنری است که چون به دست آید، صاحب آن مالک جهان خواهد بود! چه بسیارند کسانی که در تلاشند به زور اوضاع و شرایطی را عوض کنند. خیر و صلاح پایدار آدمی هرگز از طریق اعمال زور اراده شخصی به سراغ او نخواهد آمد.

غنیمت یا موفقیت عظیم معمولا لحظه ای از راه می رسد که ابدا انتظارش را ندارید. آنقدر باید صبر کنید تا قانون عظیم جاذبه به کار افتد. زیرا هرگز در عمرتان مغناطیسی مضطرب و نگران ندیده اید. مغناطیس، بی اعتنا به دنیا، سرجای خود می ایستد. زیرا می داند که سوزنها از جهیدن به سوی او نمی توانند باز ایستند. آرزوهای درست ما زمانی براورده می شوند که کلاژ را خلاص کرده کرده باشیم.

هرگز نگذارید که آرزوی قلبی شما به مرض قلبی بدل شود. وقتی زیاده از حد چیزی را خواهانید همه جاذبه خود را از دست می دهید. چون دل نگران و هراسان عذاب می کشید و به تقلا می افتید. یک قانون سری بی اعتنایی هست که می گوید:" هیچ یک از اینها تکانم نمی دهد!" گاه کشتیهای آدمی از روی دریای بی اعتنایی به او می رسد.

بسیاری از افرادی که به حقیقت می پردازند با مخالفت و عناد دوستان خود مواجه می شوند. زیرا دوستانشان بیش از اندازه دل نگران کتابها و سخنرانیهایی هستند که آنها می خوانند و می شنوند.

هر هدیه ای هزاران برابر به خود اهداکننده بازمی گردد. بعضی از مردم سریعتر این حقیقت را می پذیرند. به این دلیل که گوشهایی شنوا دارند که می شنود. همواره به پیامی گوش دهید که طنین آن بارقه ای از تحقق آرزو را به ارمغان می آورد. ان کلام که دل آگاهی تو را از یقین سرشار می کند. آن کلامی است که ثمر خواهد داد.

در ادامه بیشتر بخوانید:

1- حافظه         2- انتقاد          3- کمبود موفقیت      4- بی راهه ای به نام بهانه       5- تولد سایه


ارسال نظر

نام (اختیاری)

ایمیل (ضروری)

نظر